جرقه عشق پارت ۴۳
کی به تو اجازه داد به سوفیا دست بزنی هانن(با داد) سوفیا:جونگ کوک آروم باش عشقم بعد جونگ کوک منو گرفت تو بغلش به همه گفت کوک:همه گوش کنید این دختر مال منه فهمیدید الان میخوام بدونم کی جرئتشو داره حتی بهش نگاه کنه یا دست بزنه سوفیا:جونگ کوک😍 بعد اومدن پسررو بردن دیگه هیشکس حرف نزد و ادامه مهمونی جنی:سوفیا ببخشید اون پسره خیلی خره من:هوم خره سوفیا:جونگ کوک تموم شد من:اون الان باید بدونه تو صاحب داری عوضی
از زبون خودم
جونگ کوک منو برگردوند طرف خودش و کمرمو گرفت کشید چسبوندم به خودش کوک:باید میگرفت لهش میکردی من:عشقم تویه مهمونی بودیم نخواستم مهمونی خراب شه کوک:تو مهم تر از مهمونی بودی همون موقع یه دخترم به جونگ کوک نگاه میکرد یه نگاه بهش کردم من:هان به چی نگاه میکنی دختره دویید رفت کوک:سوفیا من:دختره داشت نگات میکرد کوک:ای جان اون باید بدون تو قلب من فقط تویی و کسی دیگه ای نمی تونه تسخیرش کنه بعد بهش لبخند زدم کوک:مگه نگفتم خندت مال منه من:عاااا عشقم برای تو میزنم کوک:الان تو جمعیم دوست ندارم کسی بهت نگاه کنه و خنده ای که مال من زدی و ببینه بعد گوشه کتشو گرفتم و نزدیک صورتش شدم من:مرتیکه جنتلمنه غیرتی کوک:گفته بودم پای تو باشه حتی اگه بهت دست بزنن کنترلمو از دست میدم و هیچی نمیبینم دوست دارم فقط مردرو بکشم من:همون مشطی که زدی کافی بود کوک:حقش بود نباید به کسی که مال منه دست میزد بعد یکی اومد دو تا بطری کوچولو سوجو گذاشت جلومون جونگ کوک یه نگاه بهش کرد زود ترسید در رفت من:ببین چیکار کردی بدبخت ازت ترسیده 😐😂 (چی میگی من بودم از فاصله پنج متری زود زود میزاشتم در میرفتم😐😂😂🤣🤣) کوک:نگاه که نکرد من:نه بابا بدبخت سرش پایین بود مگه از جونش سیر شده کوک:بخند دوباره دوباره بهش خندیدم کوک:پیشی کوچولو اوخخخخ بعد رفتم جلو و لپشو بوسیدم کوک:بیا منم بزنم بعد رفتم جلو یه دستشو گذاشت رو کمرم و چرخوندم سمت خودش صورتش و برد سمت گونم و گونمو بوسید با لپمو دو تا بوسه طولانی منم دستمو گذاشتم رو شونش و منم سرمو یکم چرخوندم و لپ اونم بوسیدم در گوشم من گفت
نویسنده:چی گفت
من:یواشکی گفت
نویسنده:چی گفت👏👏🙂💃🏼
من:به توچه سرت به نوشتن باشه😐😂
نویسنده:........🚶♀️🚶♀️.......
کوک:یکی یدونم من:جانم کوک:دوست دارم عاشقتم منم از اون طرف گفتم من:منم دوست دارم کوک:عاشقمم هستی من:آره چجورم کوک:نفسم اینجا نمی تونم لبات و بوس کنم و بخورمشون لبا خوشگلتو من:ولی همینجوری شم داری بوسم میکنی کوک:این که فایده نداره من لبات و میخوام☹ من:یکم دیگه تحمل کن کوک:باشه من:راستش من خودمم میخوام بوست کنم ولی اینا نگاه میکنن کوک:آره خیلی فوضول و هیزن من:درسته از تو بغلم اومد بیرون و سوجو رو خوردیم
از زبون خودم
جونگ کوک منو برگردوند طرف خودش و کمرمو گرفت کشید چسبوندم به خودش کوک:باید میگرفت لهش میکردی من:عشقم تویه مهمونی بودیم نخواستم مهمونی خراب شه کوک:تو مهم تر از مهمونی بودی همون موقع یه دخترم به جونگ کوک نگاه میکرد یه نگاه بهش کردم من:هان به چی نگاه میکنی دختره دویید رفت کوک:سوفیا من:دختره داشت نگات میکرد کوک:ای جان اون باید بدون تو قلب من فقط تویی و کسی دیگه ای نمی تونه تسخیرش کنه بعد بهش لبخند زدم کوک:مگه نگفتم خندت مال منه من:عاااا عشقم برای تو میزنم کوک:الان تو جمعیم دوست ندارم کسی بهت نگاه کنه و خنده ای که مال من زدی و ببینه بعد گوشه کتشو گرفتم و نزدیک صورتش شدم من:مرتیکه جنتلمنه غیرتی کوک:گفته بودم پای تو باشه حتی اگه بهت دست بزنن کنترلمو از دست میدم و هیچی نمیبینم دوست دارم فقط مردرو بکشم من:همون مشطی که زدی کافی بود کوک:حقش بود نباید به کسی که مال منه دست میزد بعد یکی اومد دو تا بطری کوچولو سوجو گذاشت جلومون جونگ کوک یه نگاه بهش کرد زود ترسید در رفت من:ببین چیکار کردی بدبخت ازت ترسیده 😐😂 (چی میگی من بودم از فاصله پنج متری زود زود میزاشتم در میرفتم😐😂😂🤣🤣) کوک:نگاه که نکرد من:نه بابا بدبخت سرش پایین بود مگه از جونش سیر شده کوک:بخند دوباره دوباره بهش خندیدم کوک:پیشی کوچولو اوخخخخ بعد رفتم جلو و لپشو بوسیدم کوک:بیا منم بزنم بعد رفتم جلو یه دستشو گذاشت رو کمرم و چرخوندم سمت خودش صورتش و برد سمت گونم و گونمو بوسید با لپمو دو تا بوسه طولانی منم دستمو گذاشتم رو شونش و منم سرمو یکم چرخوندم و لپ اونم بوسیدم در گوشم من گفت
نویسنده:چی گفت
من:یواشکی گفت
نویسنده:چی گفت👏👏🙂💃🏼
من:به توچه سرت به نوشتن باشه😐😂
نویسنده:........🚶♀️🚶♀️.......
کوک:یکی یدونم من:جانم کوک:دوست دارم عاشقتم منم از اون طرف گفتم من:منم دوست دارم کوک:عاشقمم هستی من:آره چجورم کوک:نفسم اینجا نمی تونم لبات و بوس کنم و بخورمشون لبا خوشگلتو من:ولی همینجوری شم داری بوسم میکنی کوک:این که فایده نداره من لبات و میخوام☹ من:یکم دیگه تحمل کن کوک:باشه من:راستش من خودمم میخوام بوست کنم ولی اینا نگاه میکنن کوک:آره خیلی فوضول و هیزن من:درسته از تو بغلم اومد بیرون و سوجو رو خوردیم
۲۵.۱k
۰۶ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.