part 16
part 16
ࡃܢܚ݅ࡐ߳ ࡅ࡙ߊ ܣࡐܚࡍ◁❚❚▷
نویسندگان:«یونا♡کارولین♡»
یکی از هم جدامون کرد.
آره تینا بود.بعد از دعوا با آرین اومد سمتم
تینا: ببخشید زودتر نرسیدم
سارا: نه ممنونم خیلی به موقه رسیدی(با بغض)
تینا: دیگه تموم شد بیا بریم بستنی بخریم
سارا: من نمیخورم بیا برگردیم خونه
تینا
دیدم حال سارا خوب نیست واسه همین اصرار نکردم و راه افتادیم به سمت خونه ی ما
رفتیم خونه که برام پیام اومد
بازش کردم
از طرف نیما بود
پیام نیما: دلم برات تنگ شده تینایی. بیا همون همیشگی همو ببینیم.
دلم براش تنگ شده بود. به سارا گفتم اونم گفت اشکالی نداره واسه همین رفتم پیش نیما.»
ࡃܢܚ݅ࡐ߳ ࡅ࡙ߊ ܣࡐܚࡍ◁❚❚▷
نویسندگان:«یونا♡کارولین♡»
یکی از هم جدامون کرد.
آره تینا بود.بعد از دعوا با آرین اومد سمتم
تینا: ببخشید زودتر نرسیدم
سارا: نه ممنونم خیلی به موقه رسیدی(با بغض)
تینا: دیگه تموم شد بیا بریم بستنی بخریم
سارا: من نمیخورم بیا برگردیم خونه
تینا
دیدم حال سارا خوب نیست واسه همین اصرار نکردم و راه افتادیم به سمت خونه ی ما
رفتیم خونه که برام پیام اومد
بازش کردم
از طرف نیما بود
پیام نیما: دلم برات تنگ شده تینایی. بیا همون همیشگی همو ببینیم.
دلم براش تنگ شده بود. به سارا گفتم اونم گفت اشکالی نداره واسه همین رفتم پیش نیما.»
۲۸۶
۰۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.