ترکش خاطرات
#ترکش_خاطرات
#پارت_27
𓂃𓈒𓂃𓂃𓈒𓂃𓂃𓈒𓂃𓂃𓈒𓂃𓂃𓈒𓂃𓂃𓈒𓂃𓂃
(از زبون بهار)
سیگارشو روشن کرد :
امشب میخام ...
_خب؟ ...... خبببب ؟ جدن فکر کردی من خرم ؟ فکر میکنی نفهمیدم دیشب کجا ...
سیگارشو انداخت زمین و با عصبانیت اومد سمتم :
چی زر زر میکنی دختره ی پرو ی ع*ن*تر ؟ میبینم که هنوز دو قورت و نیمت باقیه ؟ کی آوردت کانادا بهت پناه داد ؟
بغضم ترکید :
خفه شو آشغال .... تو منو بازی دادی !
جلوتر اومد و زد زیر گوشم :
گیرم که بازی دادم ، به توچه دختره هار ؟
رومو برگردوندم ، میخواستم برم که لباسمو کشید :
فکر میکنی همینجوری الکیه ها ؟ گمشو داخل اتاق
داشتم سکته میکردم ، چشمام سیاهی میرفت ... بدو بدو رفتم بیرون ، سوار اولین ماشینی که اومد شدم و بلیط گرفتم و رفتم ایران ...
•••
(از زبون مهرداد)
تلفنمو برداشتم و به ندا زنگ زدم :
الو سلام
ندا : سلام مهرداد چطوری
_نه خوبه ، چیشد شما یه بار مارو مهرداد صدا کردی ؟
ندا : مسخره بازی در نیار چته این موقع صب ؟
_حوصلم سر رفته میای بریم دبی ؟
ندا : مهرداد شوخیت گرفته ؟ من الان چی بگم به تو ، با هم بریم دبی؟ ...
_برای فردا ساعت ۳ صب بلیط گرفتم ، دو سه ساعت زودتر بیا ...
•••
(از زبون ندا)
آخه دوتایی بریم سفر الااان ؟ این چرا اینجور میکنه ؟ الان به خونوادم چی بگم ؟؟؟
_مامااان ، ماامااان !
مریم : چیه انگار اول صبحی کبکت خروس میخونه !
_مامان مرخصی گرفتم آخر هفته یه دو سه روزی با بچها بریم شمال، عیب نداره برم ؟
به شوخی گف :
میخوای برو بعد بگو بهم !...
#پارت_27
𓂃𓈒𓂃𓂃𓈒𓂃𓂃𓈒𓂃𓂃𓈒𓂃𓂃𓈒𓂃𓂃𓈒𓂃𓂃
(از زبون بهار)
سیگارشو روشن کرد :
امشب میخام ...
_خب؟ ...... خبببب ؟ جدن فکر کردی من خرم ؟ فکر میکنی نفهمیدم دیشب کجا ...
سیگارشو انداخت زمین و با عصبانیت اومد سمتم :
چی زر زر میکنی دختره ی پرو ی ع*ن*تر ؟ میبینم که هنوز دو قورت و نیمت باقیه ؟ کی آوردت کانادا بهت پناه داد ؟
بغضم ترکید :
خفه شو آشغال .... تو منو بازی دادی !
جلوتر اومد و زد زیر گوشم :
گیرم که بازی دادم ، به توچه دختره هار ؟
رومو برگردوندم ، میخواستم برم که لباسمو کشید :
فکر میکنی همینجوری الکیه ها ؟ گمشو داخل اتاق
داشتم سکته میکردم ، چشمام سیاهی میرفت ... بدو بدو رفتم بیرون ، سوار اولین ماشینی که اومد شدم و بلیط گرفتم و رفتم ایران ...
•••
(از زبون مهرداد)
تلفنمو برداشتم و به ندا زنگ زدم :
الو سلام
ندا : سلام مهرداد چطوری
_نه خوبه ، چیشد شما یه بار مارو مهرداد صدا کردی ؟
ندا : مسخره بازی در نیار چته این موقع صب ؟
_حوصلم سر رفته میای بریم دبی ؟
ندا : مهرداد شوخیت گرفته ؟ من الان چی بگم به تو ، با هم بریم دبی؟ ...
_برای فردا ساعت ۳ صب بلیط گرفتم ، دو سه ساعت زودتر بیا ...
•••
(از زبون ندا)
آخه دوتایی بریم سفر الااان ؟ این چرا اینجور میکنه ؟ الان به خونوادم چی بگم ؟؟؟
_مامااان ، ماامااان !
مریم : چیه انگار اول صبحی کبکت خروس میخونه !
_مامان مرخصی گرفتم آخر هفته یه دو سه روزی با بچها بریم شمال، عیب نداره برم ؟
به شوخی گف :
میخوای برو بعد بگو بهم !...
۲۳۸
۰۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.