صدای قلب تو آری



صدای قلب تو آری،
صدای قلب تو پاشید بر در و دیوار
و عطر سوختن اشک و عشق و شرم و شتاب
میان بندبند کهنه‌ی دیوار آجری گُم شد.

فضای کوچه‌ی میعاد
طنین خاطره‌ی ضربه‌های گام تو را
به ذهن منجمد سنگفرش امانت داد.
و آب بود که می‌رفت...

ثقیل می‌آید. چرا؟
که سنگ کوچه‌ی بی‌انتظار اگر بودی
سخن روال دگر داشت.

سکوت درمان نیست.
اگر نهفتن درد التیام واهی بود
لبان خسته‌ی من قفل آهنین می‌شد.

چه کوچه خلوت بود...


#نصرت_رحمانی
دیدگاه ها (۱۲)

‌مثل ستارهپر از تازگی بودی و نورو در دستت انگشتری بود از عشق...

‌در جهانی خالی از صدای تونه پرنده ای روی شاخه درخت خانه می ...

‌چشمان‌ تو چنان‌ ژرف‌ است‌ که‌ چون‌ خم‌ می شوم‌ از آن‌ بنوشم...

آغوشت‌ گستره‌یی‌ست‌ ،برای‌ بدل‌ شدن‌ به‌ آن‌چه‌ می‌توانم‌ با...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط