قاتل قلبم
قاتل قلبم
پارت ۲۷
*آنیا*
از سه روز پیش، که دامیان قصدش برای پیدا کردن مخفیگاه پدرش را بهم گفته ،خواب به چشمم نیومده. او دقیقا تو تله ای افتاده که پدرم پهن کرده...با اینکه این ماموریت من هم هست، ولی باز هم نمیتونم از اتفاقی که قراره برای او و پدرش بیفته، خوشحال باشم...
دامیان به من اعتماد کامل کرده... حتی با جریان عکس ها...به خودم لعنتی فرستادم و از تخت بیرون اومدم. چند تا تماس بی پاسخ از او داشتم...
نمیتوانستم جوابش را بدم وقتی میخواست گزارش چیز هایی که کشف کرده را بده. امروز دوباره مدرسه داشتم و قطعا با او رو به رو میشدم...نفس عمیقی کشیدم و کیفم را برداشتم... پیش به سوی یه تغییر بزرگ...باید بهش بگم...کل ماجرا رو...
پارت ۲۷
*آنیا*
از سه روز پیش، که دامیان قصدش برای پیدا کردن مخفیگاه پدرش را بهم گفته ،خواب به چشمم نیومده. او دقیقا تو تله ای افتاده که پدرم پهن کرده...با اینکه این ماموریت من هم هست، ولی باز هم نمیتونم از اتفاقی که قراره برای او و پدرش بیفته، خوشحال باشم...
دامیان به من اعتماد کامل کرده... حتی با جریان عکس ها...به خودم لعنتی فرستادم و از تخت بیرون اومدم. چند تا تماس بی پاسخ از او داشتم...
نمیتوانستم جوابش را بدم وقتی میخواست گزارش چیز هایی که کشف کرده را بده. امروز دوباره مدرسه داشتم و قطعا با او رو به رو میشدم...نفس عمیقی کشیدم و کیفم را برداشتم... پیش به سوی یه تغییر بزرگ...باید بهش بگم...کل ماجرا رو...
۳.۰k
۱۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.