عاشقانه
به زیر آسمان شب نشسته ام میانِ راه
دوباره دلخوشم مگر ببینیام به لطف ماه
چه باک از اینکه بُردهای به یک اشاره طاقتم
وَ میبری دل از کفم دوباره با همان نگاه !
بیا و خنجری بزن میان بغض حنجره
بیا مگر رها شود گلویم از حصار آه
اگرچه حسرتی شدی که ظالمانه میبرد...
خیال قمریِ مرا از آسمان به قعرِ چاه
تورا بهجای هردومان همیشه دوست دارمت
چه غم که ذره ذره از نبودنت شَوم تباه
دلیل زنده بودنم؛ سرودن از تو بود و بس
دوباره مینویسمت اگرچه هم به اشتباه
تنِ سفیدِ دفترم به جای عاشقانه ها...
اگرچه از گلایههای کهنه میشود سیاه!
دوباره دلخوشم مگر ببینیام به لطف ماه
چه باک از اینکه بُردهای به یک اشاره طاقتم
وَ میبری دل از کفم دوباره با همان نگاه !
بیا و خنجری بزن میان بغض حنجره
بیا مگر رها شود گلویم از حصار آه
اگرچه حسرتی شدی که ظالمانه میبرد...
خیال قمریِ مرا از آسمان به قعرِ چاه
تورا بهجای هردومان همیشه دوست دارمت
چه غم که ذره ذره از نبودنت شَوم تباه
دلیل زنده بودنم؛ سرودن از تو بود و بس
دوباره مینویسمت اگرچه هم به اشتباه
تنِ سفیدِ دفترم به جای عاشقانه ها...
اگرچه از گلایههای کهنه میشود سیاه!
۸.۵k
۰۱ آذر ۱۴۰۱