من مدتی بود که به خدمت حضرت آیت الحق، حاج آقا حق شناس این
من مدتی بود که به خدمت حضرت آیت الحق، حاج آقا حق شناس این استاد اخلاق و سلوک الی الله می رسیدم و از جلسات پربار این استاد استفاده می کردم. سال ها بود که به دنبال یک استاد معنوی می گشتم و حالا با راهنمایی برخی علمای ربانی تهران توانسته بودم به محضر این عالم خودساخته راه پیدا کنم. شنیده بودم که حضرت استاد این شاگرد خود را بسیار دوست داشته ،برای همین تصمیم گرفتم که در مراسم تشییع این شهید عزیز شرکت کنم. مراسم تشییع به پایان رسید . پیکر شهید را به سوی بهشت زهرا سلام الله علیها بردند. من هم به همراه آن ها رفتم. درآنجا به دلیل اینکه شهید در حین نبرد به شهادت رسیده بود، بدون غسل و کفن باهمان لباس نظامی آماده تدفین شد. چند ردیف بالاتر از مزار عارف مبارز، شهید چمران، برای تدفین او انتخاب شد. من جلو رفتم تا بتوانم چهره شهید را ببینم. درب تابوت باز شد . چهره معصوم و دوست داشتنی شهید را دیدم . شاداب و زیبا بود. گویی به خواب عمیقی فرو رفته! اصلاً چهره یک انسانی که از دنیا رفته را نداشت. تازه دوستان او می گفتند:از شهادت او شش روز می گذرد! دست این شهید به نشانه ادب روی سینه اش قرار داشت! یکی لز همرزمانش می گفت:در لحظه شهادت ترکشی به پهلویش اصابت کرد. وقتی به زمین افتاد از ما خواست که او را بلند کنیم. وقتی روی پایش ایستاد رو به سمت کربلا دستش را به سینه نهاد و آخرین کلام را بر زبان جاری کرد: السلام علیک یا ابا عبدالله
بعد هم به همان حالت به دیدار ارباب بی کفن خود رفت. برای همین دستش هنوز به نشانه ی ادب بر سینه اش قرار دارد!
#عارف_شهید_احمد_علی_نیری
#کتاب #عارفانه
زندگی نامه عارف شهید احمد علی نیّری
https://wisgoon.com/pin/30054214/
بعد هم به همان حالت به دیدار ارباب بی کفن خود رفت. برای همین دستش هنوز به نشانه ی ادب بر سینه اش قرار دارد!
#عارف_شهید_احمد_علی_نیری
#کتاب #عارفانه
زندگی نامه عارف شهید احمد علی نیّری
https://wisgoon.com/pin/30054214/
۷.۸k
۱۹ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.