عشاق نامدار زهره منوچهر
#عشاق_نامدار_زهره_منوچهر
ماجرای عشق افرودیته الهه هوسباز عشق و جمال با ادونیس شکارچی جوان و زیبای کوه های لبنان است . قهرمان اصلی داستان -زهره- جذاب ترین الهه آسمان است که در اینجا به جای عشق افرینی ، خود به دام عشق می افتد و شکارچی زیبا، خود شکار می شود.
ادونیس هم پسر و هم نواده کینور پادشاه قبرس بود این پادشاه مردی زیبا و اراسته و بسیار موقر و شریف بود .
ادونیس پسری به زیبایی قرص آفتاب بود و از زیبایی وقتی پا به بلوغ گذاشت از دست دختران اطراف سر به بیابان نهاد و تا بیبلوس در نزدیکی بیروت کنونی رفت و چون شکارچی زبر دستی بود به کوه های لبنان پناه برد .
روزی ادونیس در گرماگرم شکار زنی جوان را در برابر خود دید که در عمر خویش هیچ زنی را به زیبایی او ندیده بود
این زن عشق افرین بزرگ آسمان ، زهره ،دختر خدای خدایان بود که جمال او خدایان را نیز به شور و شر افکنده و در بزم آسمانی آنان آتش افروزی کرده بود ولی در اینجا خود برای اولین بار بدام عشق افتاده بود.
زیرا اروس پسر شیطان و بازیگوش او که به فرمان مادر، دل ها را آماج تیر می کرد و انان را به عشق هم وامی د اشت ، از شیطنت خود مادرش را آماج تیر کرد.
عشق این جوان نه تنها دل دختران زمین را بلکه دل الهه عشق آفرین را به تپش واداشت.
این ماجرا چنان زهره را غرق در عشق کرده که روزهای دراز اصلا پای به آسمان نگذاشت؛ این غیبت ممتد و بی سابقه خدایان عاشق پیشه را که یکی از انان شوهر وی بود و دیگران در نهان دل به دام عشقش داشتند نگران کرد و به کنجکاوی بر انگیخت و در نتیجه «مریخ» خدای جنگ داغ این پسرک زمینی را به دل زهره بگذارد .
یک روز ادونیس که ساعتی از زهره دور شده بود تا به شکار بپردازد ، گراز زیبا و چالاکی را در برابر خویش یافت و چهار نعل به دنبال او تاخت ؛ گراز و اسب مسافت درازی را در دل کوه و جنگل پیمودند تا به کنار رودخانه ای رسیدند و ایستادند و در آنجا بود که ناگهان گراز به صورت مریخ درامد و با نیروی خدایی خود ادونیس را بر زمین کوفت و سینه اش را از هم درید .
زهره به دنبال جای پای اسب ، خود را به انجا رسانید و محبوب خویش را مرده یافت ...ادامهدارد
ماجرای عشق افرودیته الهه هوسباز عشق و جمال با ادونیس شکارچی جوان و زیبای کوه های لبنان است . قهرمان اصلی داستان -زهره- جذاب ترین الهه آسمان است که در اینجا به جای عشق افرینی ، خود به دام عشق می افتد و شکارچی زیبا، خود شکار می شود.
ادونیس هم پسر و هم نواده کینور پادشاه قبرس بود این پادشاه مردی زیبا و اراسته و بسیار موقر و شریف بود .
ادونیس پسری به زیبایی قرص آفتاب بود و از زیبایی وقتی پا به بلوغ گذاشت از دست دختران اطراف سر به بیابان نهاد و تا بیبلوس در نزدیکی بیروت کنونی رفت و چون شکارچی زبر دستی بود به کوه های لبنان پناه برد .
روزی ادونیس در گرماگرم شکار زنی جوان را در برابر خود دید که در عمر خویش هیچ زنی را به زیبایی او ندیده بود
این زن عشق افرین بزرگ آسمان ، زهره ،دختر خدای خدایان بود که جمال او خدایان را نیز به شور و شر افکنده و در بزم آسمانی آنان آتش افروزی کرده بود ولی در اینجا خود برای اولین بار بدام عشق افتاده بود.
زیرا اروس پسر شیطان و بازیگوش او که به فرمان مادر، دل ها را آماج تیر می کرد و انان را به عشق هم وامی د اشت ، از شیطنت خود مادرش را آماج تیر کرد.
عشق این جوان نه تنها دل دختران زمین را بلکه دل الهه عشق آفرین را به تپش واداشت.
این ماجرا چنان زهره را غرق در عشق کرده که روزهای دراز اصلا پای به آسمان نگذاشت؛ این غیبت ممتد و بی سابقه خدایان عاشق پیشه را که یکی از انان شوهر وی بود و دیگران در نهان دل به دام عشقش داشتند نگران کرد و به کنجکاوی بر انگیخت و در نتیجه «مریخ» خدای جنگ داغ این پسرک زمینی را به دل زهره بگذارد .
یک روز ادونیس که ساعتی از زهره دور شده بود تا به شکار بپردازد ، گراز زیبا و چالاکی را در برابر خویش یافت و چهار نعل به دنبال او تاخت ؛ گراز و اسب مسافت درازی را در دل کوه و جنگل پیمودند تا به کنار رودخانه ای رسیدند و ایستادند و در آنجا بود که ناگهان گراز به صورت مریخ درامد و با نیروی خدایی خود ادونیس را بر زمین کوفت و سینه اش را از هم درید .
زهره به دنبال جای پای اسب ، خود را به انجا رسانید و محبوب خویش را مرده یافت ...ادامهدارد
۴.۳k
۰۳ اسفند ۱۳۹۹