عاشقانه
بگُذارید کمی شعر تلاوت بکنم
به خدای غزلم عرضِ ارادت بکنم
سرِسجّاده ی دفتر بِنِشینم تا صبح
آنقَدَر شعر بگویم که قیامت بکنم
نه یهودی،نه مسیحی، نه مسلمانم من
بگُذارید خیالِ همه راحت بکنم
«بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم»
چه لزومی است که احساسِ خجالت بکنم؟!
بگُذارید شبان باشم و موسی نشوید
که خدا را به فلان شکل عبادت بکنم
به کسی ربط ندارد که به جایِ اَشهَد
غزلم را سرِ سجاده قرائت بکنم!
به خدا میرسم از گوشه ی میخانه اگر
بُتِ خود را بگُذارید زیارت بکنم
به خدای غزلم عرضِ ارادت بکنم
سرِسجّاده ی دفتر بِنِشینم تا صبح
آنقَدَر شعر بگویم که قیامت بکنم
نه یهودی،نه مسیحی، نه مسلمانم من
بگُذارید خیالِ همه راحت بکنم
«بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم»
چه لزومی است که احساسِ خجالت بکنم؟!
بگُذارید شبان باشم و موسی نشوید
که خدا را به فلان شکل عبادت بکنم
به کسی ربط ندارد که به جایِ اَشهَد
غزلم را سرِ سجاده قرائت بکنم!
به خدا میرسم از گوشه ی میخانه اگر
بُتِ خود را بگُذارید زیارت بکنم
۱۵.۷k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.