عاشقانه
دارم بهانه ی تو ، جویم نشانه ی تو
تا بارِ دیگر آید ، دل بر کرانه ی تو
در بسترِ پریش و بر سینه داغِ شُعله
خواهم که تابمیرم سر روی شانه ی تو
ماندم میان برزخ هر سو دلم روانه
هرسو روانه گشته دل سوی خانه ی تو
دارم به دل امیدی ، تا روز روشن آید
دستم گرفته دامان گُم در خزانه ی تو
در باورِ خیالم آسوده ام که آیی
حتی به خواب تارم ، گیرم بهانه ی تو
تا بارِ دیگر آید ، دل بر کرانه ی تو
در بسترِ پریش و بر سینه داغِ شُعله
خواهم که تابمیرم سر روی شانه ی تو
ماندم میان برزخ هر سو دلم روانه
هرسو روانه گشته دل سوی خانه ی تو
دارم به دل امیدی ، تا روز روشن آید
دستم گرفته دامان گُم در خزانه ی تو
در باورِ خیالم آسوده ام که آیی
حتی به خواب تارم ، گیرم بهانه ی تو
۵.۹k
۲۴ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.