"Paradise in your hug"
"part 13"
*بعد از یک ساعت خرید
*از زبان هایون
×ا.ت تورو خدا بسه...گشنمه...خسته م
+اوف هایون مخمو خوردی
×بابا معده م دیگه داره خودشو جر میده
فست فودی اون سمت مرکز خریدو بهش نشون دادم
×لااقل یه چی بخوریم دیگه
+منم گشنمه...باشه بریم
رفتیم و وارد فست فودی شدیم
ا.ت پیتزا سفارش داد و من همبرگر
بعد از غذا ا.ت منو رسوند خونه
×خب دیگه شب خیلی خوبی بود ممنون که منو تا خونه رسوندی فردا دانشگاه میبینمت
*صبح روز بعد
*از زبان ا.ت
با برداشتن وسایل مورد نیاز و کتابام از خونه زدم بیرون قصد داشتم بعد از دانشگاه تا شب توی کافه روی پروژه ام کار کنم
به محض رسیدن به دانشگاه هایونو دیدم که داشت با جونگ کوک صحبت میکرد ماشینو پارک کردم و به سمتشون رفتم. بهشون که رسیدم صدای خنده شون به گوشم رسید با یک لبخند مصنوعی گفتم
+سلام صبح بخیر
×سلام اومدی چقدر دیر کردی
+ولی به نظر نمیاد به تو د گذشته باشه
×نه عزیزم این چه حرفیه که میزنی
= خب .... من دیگه میرم سر کلاس میبینمتون فعلا
جونگ کوک که رفت یکی زدم پس کله هایون
× چکار میکنی؟!
+ میبینم که هنوز دو روز نشده منو به یه پسر فروختی پسری که هیچی ازش نمیدونی
×این چه حرفیه ما فقط داشتیم در مورد پروژه مون حرف میزدیم
+آره جون خودت صدای خنده هاتون محوطه رو برداشته بود
×خوبه که خودت اول نخواستی با هم همگروهی بشیم حالا عصبی هم میشی
+فکر شو نمیکردم منو به اون بفروشی
×بیا بریم که دیگه داری هذیون میگی
+حالا چی میگفتید و میخندید
× جونگ کوک داشت درمورد خاطراتش از اخلاق گند استاد کیم میگفت که چند ترم انداختتش
+چه زود شد جونگ کوک تا دیروز که آقای جئون بود
دیگه حرفی نزدن تا سر کلاس
×ات بیا اونجا بشینیم جونگ کوک برامون جا گرفته
+من باید ردیف اول بشینم تو میتونی بری اونجا بشینی
×بیا دیگه یه باره
با اصرار هایون رفتیم ردیف سوم نشستیم
حمایتتتتتتت
*بعد از یک ساعت خرید
*از زبان هایون
×ا.ت تورو خدا بسه...گشنمه...خسته م
+اوف هایون مخمو خوردی
×بابا معده م دیگه داره خودشو جر میده
فست فودی اون سمت مرکز خریدو بهش نشون دادم
×لااقل یه چی بخوریم دیگه
+منم گشنمه...باشه بریم
رفتیم و وارد فست فودی شدیم
ا.ت پیتزا سفارش داد و من همبرگر
بعد از غذا ا.ت منو رسوند خونه
×خب دیگه شب خیلی خوبی بود ممنون که منو تا خونه رسوندی فردا دانشگاه میبینمت
*صبح روز بعد
*از زبان ا.ت
با برداشتن وسایل مورد نیاز و کتابام از خونه زدم بیرون قصد داشتم بعد از دانشگاه تا شب توی کافه روی پروژه ام کار کنم
به محض رسیدن به دانشگاه هایونو دیدم که داشت با جونگ کوک صحبت میکرد ماشینو پارک کردم و به سمتشون رفتم. بهشون که رسیدم صدای خنده شون به گوشم رسید با یک لبخند مصنوعی گفتم
+سلام صبح بخیر
×سلام اومدی چقدر دیر کردی
+ولی به نظر نمیاد به تو د گذشته باشه
×نه عزیزم این چه حرفیه که میزنی
= خب .... من دیگه میرم سر کلاس میبینمتون فعلا
جونگ کوک که رفت یکی زدم پس کله هایون
× چکار میکنی؟!
+ میبینم که هنوز دو روز نشده منو به یه پسر فروختی پسری که هیچی ازش نمیدونی
×این چه حرفیه ما فقط داشتیم در مورد پروژه مون حرف میزدیم
+آره جون خودت صدای خنده هاتون محوطه رو برداشته بود
×خوبه که خودت اول نخواستی با هم همگروهی بشیم حالا عصبی هم میشی
+فکر شو نمیکردم منو به اون بفروشی
×بیا بریم که دیگه داری هذیون میگی
+حالا چی میگفتید و میخندید
× جونگ کوک داشت درمورد خاطراتش از اخلاق گند استاد کیم میگفت که چند ترم انداختتش
+چه زود شد جونگ کوک تا دیروز که آقای جئون بود
دیگه حرفی نزدن تا سر کلاس
×ات بیا اونجا بشینیم جونگ کوک برامون جا گرفته
+من باید ردیف اول بشینم تو میتونی بری اونجا بشینی
×بیا دیگه یه باره
با اصرار هایون رفتیم ردیف سوم نشستیم
حمایتتتتتتت
۲.۵k
۱۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.