عشق شیرین PART 37

جینهو ـ بیا ببین چی درست کردم

جین ـ معلومه دست پختت نظیر نداره

جینهو ـ چی شده تا دیروز که می گفتی خیلی دستپختم بده

جین ـ من شوخی می کردم اخه وقتی حرست می گیره چهرت خیلی دوس داشتنی می شه

جینهو ـ هی زبون نریز

جین ـ من زبون نمی ریزم حقیقت رو گفتم

جینهو ـ اره جون عمت

جین ـ راست می گم تو چرا باور نمی کنی

جینهو ـ نترس باور کردم حالا هم بشین شامت رو بخور

جین ـ می گم به منم اشپزی یاد میدی

جینهو ـ به من چه برو از مامانت یاد بگیر

راستی مامان بابا کی برمیگردن

جین ـ نمیدونم فکر کنم فردا برگردن

جینهو.ـ اها

سری شامت رو بخور که می خوام برم خونه

جین ـ به همین خیال باش امرن بزارم بری خونه

جینهو ـ چرا مگه تو کی من هستی

جین ـ فعلا هیچی ولی بعد شام می خوام مال خودم بکنمت

جینهو ـ هه به همین خیال باش

جین ـ می بینیم تو که منو دوست داری منم تو رو دوست دارم پس دیگه صدی بینمون نیست

جینهو ـ کی گفته من تو رو دوست دارم حالا شاید یه حسایی بهت داشته باشم

جین ـ بیا خودت اعتراف کردی

جینهو ـ من می اعتراف کردم

جین ـ الا

جینهو. حرف زدن با تو فایده ای نداره

جین ـ میدونم