عاشقانه
همدم بیوفای من؛ از غم عشق خستهای
زیر غبار بی کسی از من و دل گسسته ای
می کُشد از درون مرا ثانیه های انزوا
پنجره های خانه را رو به امید بسته ای
قافیه های درد من پشت سرت ردیف شد
ظرف ترانه ی مرا در غم خود شکسته ای
زمزمه های سبز من مرثیه های زرد شد
بر تن بیتهای من مثل تبر نشسته ای
مرده غزل برای تو، ریخته دل به پای تو
شِکوه کند چرا چرا...؟ دل به دلم نبستهای؟!
گرچه تمام روح من له شده زیر پای تو
نیست گلایه ای ز تو... از غم عشق خسته ای!
زیر غبار بی کسی از من و دل گسسته ای
می کُشد از درون مرا ثانیه های انزوا
پنجره های خانه را رو به امید بسته ای
قافیه های درد من پشت سرت ردیف شد
ظرف ترانه ی مرا در غم خود شکسته ای
زمزمه های سبز من مرثیه های زرد شد
بر تن بیتهای من مثل تبر نشسته ای
مرده غزل برای تو، ریخته دل به پای تو
شِکوه کند چرا چرا...؟ دل به دلم نبستهای؟!
گرچه تمام روح من له شده زیر پای تو
نیست گلایه ای ز تو... از غم عشق خسته ای!
۷.۰k
۲۴ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.