خیزش جوانمردان (عیاران) سیستان به رهبری رادمان پور ماهک (
خیزش جوانمردان (عیاران) سیستان به رهبری رادمان پور ماهک (یعقوب لیث) ، یکی از بزرگترین قهرمانان تاریخ ایران
رادمان پور ماهک (یعقوب لیث ) که "نوه زادهء" ندیدهء خسرو پرویز ساسانی است (1)، در سال 840 زادروزی (میلادی) در روستای کرنین سیستان زاده شد . پدر او که رویگری بنام لیث بود ، بجز رادمان (یعقوب) سه پسر دیگر به نامهای عمرو ، علی ، و طاهر نیز داشت (نامهای ایرانی لیث و این سه فرزند ، در دست نیستند). در سال 851 ، هنگامیکه رادمان (یعقوب) نوجوان نزد پدرش به پیشهء رویگری روزگار می گذراند ، جوانمردی (عیاری) {1} بنام "صالح پور نصر کنانی" که برپد (برعلیه) چیرگی عرب ها بر ایران بود ، بر بنی عباس شورید و فرمانروائی سیستان را بدست خود گرفت . در سال 858 ، چهارمین فرمانده طاهریان {2} بنام "طاهر پور عبدالله" ، "صالح پور نصر" را سرکوب کرد ؛ ولی برادر صالح که "درهم" نام داشت ، با به یاری گرفتن رادمان (یعقوب) 18 ساله و دادن فرپیشهء (مقام) سپهبدی به او ، توانست خیلی زود فرمانروائی سیستان را دوباره از آن جوانمردان (عیاران) سازد و طاهریان را از سیستان بیرون کند . پس از اینکه "طاهر پور عبدالله" در سال 861 ، "درهم" را با بکارگیری نیرنگ ، اسیر و به بغداد فرستاد تا زندانی شود ؛ رادمان (یعقوب) به فرماندهی سیستان رسید ، و بیدرنگ کار مبارزه با عرب های مرزدر (متجاوز) و طاهریان را آغاز کرد . رادمان (یعقوب) پس از بیرون رانی عرب ها و طاهریان از سیستان ، در سال 867 به خراسان تاخت و شهرهای هرات ، پوشنگ ، بلخ و کابل را به زیر فرمان خود درآورد . او سپس رو به کرمان نهاد و فرماندار بنی عباسی آنجا را شکست داد و فرمانروائی این شهر را نیز بدست آورد . در سال 873 ، یعقوب به نیشاپور تاخت و محمد پور طاهر ، آخرین فرمانده طاهریان را شکست داد ، و برای همیشه به کار این فرمانبران بنی عباس پایان بخشید . رادمان (یعقوب) سپس به رویاروئی حسن بن زید ، فرماندار عرب طبرستان رفت و شهرهای ساری و آمل ، جایگرفته (واقع) در خاور طبرستان را به زیر فرمان خود درآورد . رادمان (یعقوب) سپس در سال 874 به سوی باختر طبرستان لشگرکشی کرد ، ولی در پی بارش تند باران ، شمار فراوانی از سپاهیانش را از دست داد و بناچار راه بازگشت را درپی گرفت .
پس از اینکه رادمان (یعقوب) در سال 875 ، توانست فارس را از دست یک عرب مرزدر (متجاوز) بنام محمد بن واصل تمیمی درآورد {3}؛ معتمد ، خلیفه عباسی ، کوشش کرد تا رادمان (یعقوب) را همپیمان خود کند ؛ پس به پیشکارانش فرمان داد که نامهء بخشش فرمانروائی خراسان، گرگان، طبرستان، ری و فارس به رادمان (یعقوب) را در پیش روی حاجی ها بخوانند . ولی او در پاسخ به خلیفه گفت : "من به چیزی جز سرنگونسازی خلافت ، و دستیابی به آزادی ایرانی نژادها از چیرگی عرب های مرزدر (متجاوز) ، بسنده نخواهم کرد" . پس رادمان (یعقوب) به خوزستان لشگر کشید تا از آنجا خود را به بغداد برساند و جنگ با خلیفه را آغاز کند . در خوزستان "صاحب الزنج" ، رهبر بردگان بغداد ، به رادمان (یعقوب) پیشنهاد همپیمانی در جنگ با خلیفه را داد ، ولی او نپذیرفت ؛ چون او بر آن بود که ایران را از هرگونه بستگی با عرب های مرزدر (متجاوز) برهاند . پس وی از اهواز ، راهی بغداد گشت و در 75 کیلومتری پدفراز (جنوب) این شهر {4}، سپاه خلیفه به فرماندهی "موفق" ، برادر خلیفه، را شکست داد ؛ ولی بنی عباسیان آب دجله را در لشکرگاه رادمان (یعقوب) انداختند و سپاه ایران را به پس کشیدن (عقب نشینی) وادار نمودند . در این هنگام ، رادمان (یعقوب) بیمار گشت و بناچار سپاه ایران را به خوزستان و شهر گندیشاپور بازگرداند ؛ ولی آهنگ (عزم) وی برای آغاز دوبارهء جنگ با خلیفه ، چنان استوار بود که پیشنهاد آشتی (صلح) خلیفه را حتی در هنگام بیماری نپذیرفت . رادمان (یعقوب) در بارهء "عرب های مرزدر (متجاوز)" گویهء (جملهء) نامی (مشهور) "هرگز مباد که کسی ایشان را خیرخواه بپندارد" را از خود بجای گذاشته است . به هر روی ، این قهرمان بزرگ ایران در سال 879 در گندی شاپور درگذشت ؛ گرچه جان و یاد او همیشه زنده ، و یاری رسان ایرانیان راستین است . پس از رادمان (یعقوب) ، سه شیرمرد از سرزمین قهرمان پرور طبرستان (گیلان و مازندران) ، از "خاندان بویه" (آل بویه) راه او را دنبال کردند و سرانجام توانستند خلافت بنی عباس را نابود کنند ، و نیز به چیرگی عرب های مرزدر (متجاوز) بر ایران و ایرانیان ، پایان بخشند . در پایان یادآوری می نمایم که آرامگاه رادمان (یعقوب) ، این شیرمرد تاریخ ایران ، اکنون در 10 کیلومتری دزفول در روستایی به نام شاهآباد جای دارد.
بازیابی زبان پارسی برای نخستین بار در تاریخ ، به فرمان رادمان (یعقوب)
نخستین کسی که پس از فروپاشی شاهنشاهی ساسانیان ، به بازیابی زبان پارسی بپا خاس
رادمان پور ماهک (یعقوب لیث ) که "نوه زادهء" ندیدهء خسرو پرویز ساسانی است (1)، در سال 840 زادروزی (میلادی) در روستای کرنین سیستان زاده شد . پدر او که رویگری بنام لیث بود ، بجز رادمان (یعقوب) سه پسر دیگر به نامهای عمرو ، علی ، و طاهر نیز داشت (نامهای ایرانی لیث و این سه فرزند ، در دست نیستند). در سال 851 ، هنگامیکه رادمان (یعقوب) نوجوان نزد پدرش به پیشهء رویگری روزگار می گذراند ، جوانمردی (عیاری) {1} بنام "صالح پور نصر کنانی" که برپد (برعلیه) چیرگی عرب ها بر ایران بود ، بر بنی عباس شورید و فرمانروائی سیستان را بدست خود گرفت . در سال 858 ، چهارمین فرمانده طاهریان {2} بنام "طاهر پور عبدالله" ، "صالح پور نصر" را سرکوب کرد ؛ ولی برادر صالح که "درهم" نام داشت ، با به یاری گرفتن رادمان (یعقوب) 18 ساله و دادن فرپیشهء (مقام) سپهبدی به او ، توانست خیلی زود فرمانروائی سیستان را دوباره از آن جوانمردان (عیاران) سازد و طاهریان را از سیستان بیرون کند . پس از اینکه "طاهر پور عبدالله" در سال 861 ، "درهم" را با بکارگیری نیرنگ ، اسیر و به بغداد فرستاد تا زندانی شود ؛ رادمان (یعقوب) به فرماندهی سیستان رسید ، و بیدرنگ کار مبارزه با عرب های مرزدر (متجاوز) و طاهریان را آغاز کرد . رادمان (یعقوب) پس از بیرون رانی عرب ها و طاهریان از سیستان ، در سال 867 به خراسان تاخت و شهرهای هرات ، پوشنگ ، بلخ و کابل را به زیر فرمان خود درآورد . او سپس رو به کرمان نهاد و فرماندار بنی عباسی آنجا را شکست داد و فرمانروائی این شهر را نیز بدست آورد . در سال 873 ، یعقوب به نیشاپور تاخت و محمد پور طاهر ، آخرین فرمانده طاهریان را شکست داد ، و برای همیشه به کار این فرمانبران بنی عباس پایان بخشید . رادمان (یعقوب) سپس به رویاروئی حسن بن زید ، فرماندار عرب طبرستان رفت و شهرهای ساری و آمل ، جایگرفته (واقع) در خاور طبرستان را به زیر فرمان خود درآورد . رادمان (یعقوب) سپس در سال 874 به سوی باختر طبرستان لشگرکشی کرد ، ولی در پی بارش تند باران ، شمار فراوانی از سپاهیانش را از دست داد و بناچار راه بازگشت را درپی گرفت .
پس از اینکه رادمان (یعقوب) در سال 875 ، توانست فارس را از دست یک عرب مرزدر (متجاوز) بنام محمد بن واصل تمیمی درآورد {3}؛ معتمد ، خلیفه عباسی ، کوشش کرد تا رادمان (یعقوب) را همپیمان خود کند ؛ پس به پیشکارانش فرمان داد که نامهء بخشش فرمانروائی خراسان، گرگان، طبرستان، ری و فارس به رادمان (یعقوب) را در پیش روی حاجی ها بخوانند . ولی او در پاسخ به خلیفه گفت : "من به چیزی جز سرنگونسازی خلافت ، و دستیابی به آزادی ایرانی نژادها از چیرگی عرب های مرزدر (متجاوز) ، بسنده نخواهم کرد" . پس رادمان (یعقوب) به خوزستان لشگر کشید تا از آنجا خود را به بغداد برساند و جنگ با خلیفه را آغاز کند . در خوزستان "صاحب الزنج" ، رهبر بردگان بغداد ، به رادمان (یعقوب) پیشنهاد همپیمانی در جنگ با خلیفه را داد ، ولی او نپذیرفت ؛ چون او بر آن بود که ایران را از هرگونه بستگی با عرب های مرزدر (متجاوز) برهاند . پس وی از اهواز ، راهی بغداد گشت و در 75 کیلومتری پدفراز (جنوب) این شهر {4}، سپاه خلیفه به فرماندهی "موفق" ، برادر خلیفه، را شکست داد ؛ ولی بنی عباسیان آب دجله را در لشکرگاه رادمان (یعقوب) انداختند و سپاه ایران را به پس کشیدن (عقب نشینی) وادار نمودند . در این هنگام ، رادمان (یعقوب) بیمار گشت و بناچار سپاه ایران را به خوزستان و شهر گندیشاپور بازگرداند ؛ ولی آهنگ (عزم) وی برای آغاز دوبارهء جنگ با خلیفه ، چنان استوار بود که پیشنهاد آشتی (صلح) خلیفه را حتی در هنگام بیماری نپذیرفت . رادمان (یعقوب) در بارهء "عرب های مرزدر (متجاوز)" گویهء (جملهء) نامی (مشهور) "هرگز مباد که کسی ایشان را خیرخواه بپندارد" را از خود بجای گذاشته است . به هر روی ، این قهرمان بزرگ ایران در سال 879 در گندی شاپور درگذشت ؛ گرچه جان و یاد او همیشه زنده ، و یاری رسان ایرانیان راستین است . پس از رادمان (یعقوب) ، سه شیرمرد از سرزمین قهرمان پرور طبرستان (گیلان و مازندران) ، از "خاندان بویه" (آل بویه) راه او را دنبال کردند و سرانجام توانستند خلافت بنی عباس را نابود کنند ، و نیز به چیرگی عرب های مرزدر (متجاوز) بر ایران و ایرانیان ، پایان بخشند . در پایان یادآوری می نمایم که آرامگاه رادمان (یعقوب) ، این شیرمرد تاریخ ایران ، اکنون در 10 کیلومتری دزفول در روستایی به نام شاهآباد جای دارد.
بازیابی زبان پارسی برای نخستین بار در تاریخ ، به فرمان رادمان (یعقوب)
نخستین کسی که پس از فروپاشی شاهنشاهی ساسانیان ، به بازیابی زبان پارسی بپا خاس
۶.۱k
۲۵ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.