مافیای بی مزه من
پارت ۱۵
ا/ت ویو
ا/ت: چیه؟
منو گرفت و انداخت رو پاش
ا/ت: امممم.... کوککک
کوک: چیهه
ا/ت: هیچی
همینجور نشستم رو پاش داشتم برگه هایی که تو دستش بود رو با دقت فراوان نگاه میکردم
کوک: تو چته؟ یجوری اینا رو نگاه میکنی انگار قراره از اینا ازت امتحاپ بگیرم
ا/ت: نههه... خب میخوام ببینم چین
کوک: به چه درد تو میخورن
ا/ت: میخوام ببینم تو در روز چه کارایی میکنی
کوک: من یکی از کارام همینه دیگه بقیش به تو چه
ا/ت: هی
کوک: هان
ا/ت: اصلا ولش
کوک: قهر کردی
ا/ت: نه حال و حوصله سوال پرسیدن ندارم
کوک: اوکی
دوباره مشغول کار شد
قشنگ برگه ها رو نگاه میکردم تا اونی که شوگا گفته بود رو پیدا کنم
یخورده که صبر کردم
بعد کلی صبر دیدم همونی که شوگا میگفت و برداشت
با دقت همه شو خوندم که بدونم کدومه
ا/ت: کوک میشه بریم بیرون خسته شدم تو هم یخورده استراحت کن
کوک: باشه بلند شو بریم
ا/ت: کجا بریم؟
کوک: هر جا تو بگی
ا/ت: بریم پارک
کوک: پارک؟
ا/ت: اره
کوک: اوکی بریم
ا/ت: آخجون
....
پرش به شب
شب از قصد کنار کوک خوابیدم
وقتی خواب رفت اروم بلند شدم برم پیداش کنم
کوک: کجا میری
ا/ت: دارم میرم دستشویی
کوک: باشه برو
رفتم تو دفترش برگه رو از رو میزش برداشتم و رفتم تو اتاقم و زیر تخت قایمش کردم و دوباره رفتم پیش کوک
کوک: چرا اینقدر طولش دادی
ا/ت: رفتم دستشویی بعدش هم رفتم اب خوردم بخاطر همین طول کشید
کوک: اهان بیا بغلم
رفتم بغلش کردم
کوک: ا/ت من میترسم
ا/ت: برای چی؟
کوک: میترسم که تو ترکم کنی
ا/ت: چرا میترسی من هیچوقت ترکت نمیکنم
کوک: واقعا
ا/ت: اره
کوک: ا/ت عاشقتم
با این حرفش حس بدی بهم دست داد
شوگا تا حالا همچین حرفی بهم نزده بود
یعنی واقعا دارم سر اینو کلاه میزارم و میخوان ولش کنم برم
چطور دلم میاد
ا/ت: منم عاشقتم
رفتم سمتش و لپش رو بوسیدم
ا/ت: کوک تو یکی از مهربون ترین ادمایی هستی که دیدم
کوک: تو هم بامزه ترین کسی هستی که تا حالا دیدم
ا/ت: بیا دیگه بخوابیم
چشمام رو بستم و کم کم دیگه هیچی نفهمیدم
....
روز بعد
کوک امروز خونه نبود
شوگا گفته بود عصری دوباره میاد اینجا
وقتی اومد رفتم دم پنجره و اون برگه ای که گفته بود رو دادم بهش
ا/ت: شوگا خب این به چت درد تو میخوره
شوگا: این سند مال مند بود کوک ازم کش رفت
ا/ت: خب شوگا کی میای منو نجات بدی
شوگا: الان میگی کوک نیسته میخوام یه وقتی بیام کوک باشه یه چیزی رو باید بهش بگم
ا/ت: اهان. شوگا ولی من دلم برات تنگ شده
شوگا: تو که الان داری منو میبینی
ا/ت: ولی دلم میخواد بغلت کنم
شوگا: ا/ت نگران نباش قول میدیم تا دو سه روز دیگه هر چقدر میخوای منو بغل کنی ولی الان صبر کن
ا/ت: باشه
شوگا: من فعلا میرم
ا/ت: باشه خدافظ
نشستم رو تخت و داشتم فکر میکردم
....
ادامه توی پارت بعد....
ا/ت ویو
ا/ت: چیه؟
منو گرفت و انداخت رو پاش
ا/ت: امممم.... کوککک
کوک: چیهه
ا/ت: هیچی
همینجور نشستم رو پاش داشتم برگه هایی که تو دستش بود رو با دقت فراوان نگاه میکردم
کوک: تو چته؟ یجوری اینا رو نگاه میکنی انگار قراره از اینا ازت امتحاپ بگیرم
ا/ت: نههه... خب میخوام ببینم چین
کوک: به چه درد تو میخورن
ا/ت: میخوام ببینم تو در روز چه کارایی میکنی
کوک: من یکی از کارام همینه دیگه بقیش به تو چه
ا/ت: هی
کوک: هان
ا/ت: اصلا ولش
کوک: قهر کردی
ا/ت: نه حال و حوصله سوال پرسیدن ندارم
کوک: اوکی
دوباره مشغول کار شد
قشنگ برگه ها رو نگاه میکردم تا اونی که شوگا گفته بود رو پیدا کنم
یخورده که صبر کردم
بعد کلی صبر دیدم همونی که شوگا میگفت و برداشت
با دقت همه شو خوندم که بدونم کدومه
ا/ت: کوک میشه بریم بیرون خسته شدم تو هم یخورده استراحت کن
کوک: باشه بلند شو بریم
ا/ت: کجا بریم؟
کوک: هر جا تو بگی
ا/ت: بریم پارک
کوک: پارک؟
ا/ت: اره
کوک: اوکی بریم
ا/ت: آخجون
....
پرش به شب
شب از قصد کنار کوک خوابیدم
وقتی خواب رفت اروم بلند شدم برم پیداش کنم
کوک: کجا میری
ا/ت: دارم میرم دستشویی
کوک: باشه برو
رفتم تو دفترش برگه رو از رو میزش برداشتم و رفتم تو اتاقم و زیر تخت قایمش کردم و دوباره رفتم پیش کوک
کوک: چرا اینقدر طولش دادی
ا/ت: رفتم دستشویی بعدش هم رفتم اب خوردم بخاطر همین طول کشید
کوک: اهان بیا بغلم
رفتم بغلش کردم
کوک: ا/ت من میترسم
ا/ت: برای چی؟
کوک: میترسم که تو ترکم کنی
ا/ت: چرا میترسی من هیچوقت ترکت نمیکنم
کوک: واقعا
ا/ت: اره
کوک: ا/ت عاشقتم
با این حرفش حس بدی بهم دست داد
شوگا تا حالا همچین حرفی بهم نزده بود
یعنی واقعا دارم سر اینو کلاه میزارم و میخوان ولش کنم برم
چطور دلم میاد
ا/ت: منم عاشقتم
رفتم سمتش و لپش رو بوسیدم
ا/ت: کوک تو یکی از مهربون ترین ادمایی هستی که دیدم
کوک: تو هم بامزه ترین کسی هستی که تا حالا دیدم
ا/ت: بیا دیگه بخوابیم
چشمام رو بستم و کم کم دیگه هیچی نفهمیدم
....
روز بعد
کوک امروز خونه نبود
شوگا گفته بود عصری دوباره میاد اینجا
وقتی اومد رفتم دم پنجره و اون برگه ای که گفته بود رو دادم بهش
ا/ت: شوگا خب این به چت درد تو میخوره
شوگا: این سند مال مند بود کوک ازم کش رفت
ا/ت: خب شوگا کی میای منو نجات بدی
شوگا: الان میگی کوک نیسته میخوام یه وقتی بیام کوک باشه یه چیزی رو باید بهش بگم
ا/ت: اهان. شوگا ولی من دلم برات تنگ شده
شوگا: تو که الان داری منو میبینی
ا/ت: ولی دلم میخواد بغلت کنم
شوگا: ا/ت نگران نباش قول میدیم تا دو سه روز دیگه هر چقدر میخوای منو بغل کنی ولی الان صبر کن
ا/ت: باشه
شوگا: من فعلا میرم
ا/ت: باشه خدافظ
نشستم رو تخت و داشتم فکر میکردم
....
ادامه توی پارت بعد....
۳۴.۹k
۰۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.