ساکنان طبقه های چهار و پنج ساختمان های بلند ، حساب پلهای
ساکنان طبقه های چهار و پنج ساختمان های بلند ، حساب پلهای بزرگ روبه رو مخصوصا اتوبوس خورهایشان را نمی کنند. به خیال اینکه هیچ کس این بالا نمی تواند ببیندشان ، پرده ها را کنار می کشند و پنجره ها را باز می کنند و حتی گاهی تمام شب چراغ هایشان روشن است ، تا مسیر ماشین به این پلها می افتد من چشم از این پنجره ها بر نمیدارم پشت هرکدامشان کلی راز هست که چون من فقط یک عابر چند لحظه ای هستم اشکالی ندارد که کشفشان کنم. من فقط میدانم که پشت پرده های آبی و رنگ های روشن دیگر ،معمولا یک مرد ایستاده است که همسرش از بوی پیپ خوشش نمی آید. میدانم که نوعروس های امروزی بعضی از مناطق شهر ، عاشق گلدان چیدن روی لبه ی پنجره ها هستند. و اصرار دارند همسرانشان با غنچه ها هم خداحافظی کنند و بر سر کار روند. من حتی میدانم زن های میانسال وسواسی هم باران را دوست دارند و خیلی وقت ها رخت جمع کردن از روی تراس خانه را کش میدهند تا باران تندتر شود. شاید هم بناست که اشکهایشان قاطی دانه های دیگر گم شود. نمیدانم. بیچاره، راننده ی ماشین های عبوری پل های بزرگ مقابل ساختمان های بلند که نمیدانند چه رویاها و خاطره هایی را از دست می دهند...
الهام چرخنده
الهام چرخنده
۳.۰k
۱۹ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.