فن فیکشن از جین اخر
کوتاهش کردم👤😂👍
//راوی//بعله ادمین مین وارد میشود😎//
اون دوتا با خجالتی که داشتن فراموش کرده بودن که الان کجان.....خنده داره اره ولی عشق در یک نگاه واقعیت داشت.....جین تو ذهنش باخودش درگیر بود که ایا واقعا عاشقش شده؟.....یونا هم تو ذهنش کلنجار میرفت که واقعا عاشقش شده؟.....هردو انکار میکردن تا زمانی کهههههه....
یونا و جین داشتن راه میرفتن کع یعدفه یه صدای خیلی ترسناک اومد//شما انیمه ی مهمانیه جنازه هارو دیدین؟ اگه دیدین خونه مثل اون بودو یه دختره هم شبیه اون دختر ترسناکه که قیچی دستش بوده.😂اسمش یادم نی😂😂💔//و سایه ی یه دختر.....یونا خیلی ترسیدو به خاطر همین به جین بیشتر چسبید که همین باعث شد که جین تو دلش بخنده و تو چهرش خجالتی داشته باشه....ناگهان تو ذهن جین مثل یه جرقه این مطلب جلو چشش اومدو قبولش کرد//تو عاشقش شدی!//و جین اینو قبول کردو تصمیم گرفت همین عشق لحظه ایرو همین امروز اعتراف کنه......اون صداها بیشترو نزدیکتر میشدو همین یونارو به گریه انداخت! جین که دیدیونا داره گریه میکنه تعجب کرد اما با صدای خنده ی شیطانی دختری ترسیدو فوری یونارو بغل کردو اون دختر ناپدید شد//واو....حتما یه بار میرم😂💔//یونا لحظه ای به هق هق افتادو ساکت نمیشد.....جین مجبور شد یونا رو ببره یه گوشه تا ساکتش کنه شاید اون دختر ترسناک اونارو پیدا نکنه.....اما یونا ساکت نمیشد تا اینکه جین دستشو زیر چونه ی یونا بردو سرشو بالا اوردو بدون مکث بوسیدش......یونا که شوکه بود تکونم نمیخورد.....نه پسش میزد...نه همکاری میکرد.....فقط قلبش تند میکوبید.....جین ازش جدا شدو به یونا ی شوکه نگاه کردو خندیدو گفت
+عشق در یک نگاه واقعیه ها
_چ..چی؟
همون لحظه کوک تو اون راهرو//اخرش بودن😂//پیداشدو بی سروصدا از اون لحظه عکس میگرفتو گف
+اوه اوه هیونگمون عاشق شد رف....واییی اینارو به اعضا نشون بدم چی میشهههه جججررررر
که یعدفه جین کوکو دیدو با گوشای قرمز دنبالش دوییدو از اونجا باهم خارج شدنو لونا جلوی در خونه بهشون میخندید
جین=یاااااااا کوک بهتره اون عکسارو حذف کنیییییی.....وگرنه دستم بهت برسه میکشممممتتتتتتت
کوک_عممرااااا فکرشم نکننننن....ااایییی
یعدفه جین به کوک رسیدو لونا لحظه ای از خنده دست نمیکشیدو جینو کوک با هم درحال جنگ بودن....
پایان....
وای خدا یاد یه مومنت افتادم ججججرررر😂😂😂😂💔💔
#پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
//راوی//بعله ادمین مین وارد میشود😎//
اون دوتا با خجالتی که داشتن فراموش کرده بودن که الان کجان.....خنده داره اره ولی عشق در یک نگاه واقعیت داشت.....جین تو ذهنش باخودش درگیر بود که ایا واقعا عاشقش شده؟.....یونا هم تو ذهنش کلنجار میرفت که واقعا عاشقش شده؟.....هردو انکار میکردن تا زمانی کهههههه....
یونا و جین داشتن راه میرفتن کع یعدفه یه صدای خیلی ترسناک اومد//شما انیمه ی مهمانیه جنازه هارو دیدین؟ اگه دیدین خونه مثل اون بودو یه دختره هم شبیه اون دختر ترسناکه که قیچی دستش بوده.😂اسمش یادم نی😂😂💔//و سایه ی یه دختر.....یونا خیلی ترسیدو به خاطر همین به جین بیشتر چسبید که همین باعث شد که جین تو دلش بخنده و تو چهرش خجالتی داشته باشه....ناگهان تو ذهن جین مثل یه جرقه این مطلب جلو چشش اومدو قبولش کرد//تو عاشقش شدی!//و جین اینو قبول کردو تصمیم گرفت همین عشق لحظه ایرو همین امروز اعتراف کنه......اون صداها بیشترو نزدیکتر میشدو همین یونارو به گریه انداخت! جین که دیدیونا داره گریه میکنه تعجب کرد اما با صدای خنده ی شیطانی دختری ترسیدو فوری یونارو بغل کردو اون دختر ناپدید شد//واو....حتما یه بار میرم😂💔//یونا لحظه ای به هق هق افتادو ساکت نمیشد.....جین مجبور شد یونا رو ببره یه گوشه تا ساکتش کنه شاید اون دختر ترسناک اونارو پیدا نکنه.....اما یونا ساکت نمیشد تا اینکه جین دستشو زیر چونه ی یونا بردو سرشو بالا اوردو بدون مکث بوسیدش......یونا که شوکه بود تکونم نمیخورد.....نه پسش میزد...نه همکاری میکرد.....فقط قلبش تند میکوبید.....جین ازش جدا شدو به یونا ی شوکه نگاه کردو خندیدو گفت
+عشق در یک نگاه واقعیه ها
_چ..چی؟
همون لحظه کوک تو اون راهرو//اخرش بودن😂//پیداشدو بی سروصدا از اون لحظه عکس میگرفتو گف
+اوه اوه هیونگمون عاشق شد رف....واییی اینارو به اعضا نشون بدم چی میشهههه جججررررر
که یعدفه جین کوکو دیدو با گوشای قرمز دنبالش دوییدو از اونجا باهم خارج شدنو لونا جلوی در خونه بهشون میخندید
جین=یاااااااا کوک بهتره اون عکسارو حذف کنیییییی.....وگرنه دستم بهت برسه میکشممممتتتتتتت
کوک_عممرااااا فکرشم نکننننن....ااایییی
یعدفه جین به کوک رسیدو لونا لحظه ای از خنده دست نمیکشیدو جینو کوک با هم درحال جنگ بودن....
پایان....
وای خدا یاد یه مومنت افتادم ججججرررر😂😂😂😂💔💔
#پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
۲۲.۴k
۰۷ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.