گمان نمی کنم به همین ختم شود
گمان نمی کنم به همین ختم شود
,, من ,,
پایانِ یک روزِ دردناک نیستم
چه بسا هر بار
با درد , روزی را به باد سپارم
گمان نمی کنم بعد از من
کسی از من بخواند یا بداند
من هر بار از خویش می خوانم
در همه ی واژه ها
در همه ی گنگی ها
چه بسا هر واژه ,
هربار به کامِ درد سپرده شود
هربار از خویش می نویسم
از خویشِ مدفون
مدفون در پلیدی های بعد از درد
دردی در گذرِ هر روز
هر روزِ بی هیچ ثمری
و بارها
رویا به واقعیت پیوست
و من گمان نمی کنم به همین ختم شود
از ., من ,. هزاران بار گفته اند
قناری ها , کرکس ها
با نغمه ای ناکوک ,
با زبانی گنگ
و هر نغمه ی تکرار ,
چه بسا در دره ای از درد
منعکس شده باشد,
این پایانِ ., من ,. نیست
من در هر لحظه ای , واژه ای می یابم
از درونِ ., من ,. پَر می کشد
به برون نهیب می زند
چه بسا که هر بار , آواری به بار آورد
این همان است
به گمانم , آوار , آبادانیست
هرچه در من آوار شد , عیان شد
و این پایانِ ., من ,. است
باور می کنم , به همین ختم می شود
همه ی من.
مرتضی_براری
,, من ,,
پایانِ یک روزِ دردناک نیستم
چه بسا هر بار
با درد , روزی را به باد سپارم
گمان نمی کنم بعد از من
کسی از من بخواند یا بداند
من هر بار از خویش می خوانم
در همه ی واژه ها
در همه ی گنگی ها
چه بسا هر واژه ,
هربار به کامِ درد سپرده شود
هربار از خویش می نویسم
از خویشِ مدفون
مدفون در پلیدی های بعد از درد
دردی در گذرِ هر روز
هر روزِ بی هیچ ثمری
و بارها
رویا به واقعیت پیوست
و من گمان نمی کنم به همین ختم شود
از ., من ,. هزاران بار گفته اند
قناری ها , کرکس ها
با نغمه ای ناکوک ,
با زبانی گنگ
و هر نغمه ی تکرار ,
چه بسا در دره ای از درد
منعکس شده باشد,
این پایانِ ., من ,. نیست
من در هر لحظه ای , واژه ای می یابم
از درونِ ., من ,. پَر می کشد
به برون نهیب می زند
چه بسا که هر بار , آواری به بار آورد
این همان است
به گمانم , آوار , آبادانیست
هرچه در من آوار شد , عیان شد
و این پایانِ ., من ,. است
باور می کنم , به همین ختم می شود
همه ی من.
مرتضی_براری
۲۲۱
۲۰ شهریور ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.