عشق بی انتها پارت ۹
#بوساگ
گفتم خیله خوب من میرم دستمو گرفت منو چسبوند به خودش کوک:کجا من:کوک باید برم چون شک میکنن میگن کجا رفتی بعد من چی بگم با یه نگاه مظلوم نگام کرد گفت هوم خوب من دلم زود برات تنگ میشه پس شب بیا خونم یه دو سه روز پیشم بمون تو رو خدا تو رو خدا من:باشه😂میام ولی باید به مامانم و بابام بگم کوک:باشه من:میتونم برم کوک:آره رفتم درو باز کنم موچ دستمو گرفت چرخوندم بعد دیتشو برد پشت سرم کلم و لباشو کوبید رو لبام یه خورده مک زد بعد جدا شد و درو همونجوری که نزدیک صورتم بود باز کردم و من رفتم بیرون پسرا اومدن گفتن تو کجا بودی دنبالت میگشتیم من: من دسشویی یکم دلم درد میکرد رفتم دسشویی چیزی شده جیمین:امروز باید مارو میکاپ کنی چون اجرا داریم من:باشه برید بشینید رو صندلی رفتم به کوکم گفتم در زدم من:کوک بیا بیرون اجرا داری باید بری پیش گروه کوک اومد بیرون گفت باشه رفت پیش اعضا نشست رویه صندلی میکاپشون تموم شد رفتن لباسشونو پوشیدن یه نگاه به کوک کردم خیلی جذاب شده بود اوففف تو ذهنم میگفتم (نه بیا بلند بگو همه بشنون ایشش😒) رفتم لباسشو درست کردم یقه پشتشو درست کردم اونم بهم نگاه میکرد بعد لباسشو درست کردم و جدا شدم رفتم پیش ته و لباسشو مرتب کردم یه نگاه به کوک کردم دیدم داره از حسودی میترکه بزور جلو خندمو گرفتم قیافش عالی بود بعد کارم تموم شد رفتن روی صحنه منم وقتی رفتن رفتم تو دسشویی اینه این دیوونه ها میخندیدم 😂😂😂😂😂وایی فکر نمیکردم انقدر حسود باشه بعد یکی اومد تو گفت هی داری به چی میخندی گفتم هیچی هیچی یه پیام برام اومد خیلی خنده دار بود میگفت دیوونگی عالمی دار😂بعد جلو خندمو گرفتم جدی شدم اما وقتی برگشتم کنارمو نگاه کردم دیدم یکی از دخترایه که من خیلی ازش بدم میاد بود اسمش رزیتا بود جدی شدمو رفتم بیرون اجرا تموم شده بود کوک اومد اما دیدنش یاد اون حسودیش افتادم نخندیدم چون نخواستم بهم بگن دیوونه و جلو خندمو گرفتم پسرا اومدن سمتم گفتن چته احساس میکنم داری میترکی من:از چی😐 جین:از خنده من:تو از کجا میدونی من خندیدم جین:خوب از قیافت معلومه بگو ببینم چی شده من:خوب من داشتم تو گوشیمو نگاه میکردم تو اینستا یه عکس خوک دیدم جلوش دماغمو گرفتم بالا شبی خوک کردم کوک اون وسط خندش گرفت من:چیه چرا میخندی خوب اینجوری بود این دفعه کلشون زدن زیر خنده کوک که از خنده نشست رو پاهاش منم خندم گرفت جیمین که هیچ دلشو گرفته بود من:یعنی انقدر خنده دار شدم😂😂 جیمین:آره یونگی:عاه خیلی بی مزه بود😑(راست میگفت) کوک یدونه زد به بازوش گفت یااا یونگی ساکت شو خیلیم باحال بود جین:با اینکه من جکام بامزه تره ولی خودت بامزه تر بودی من:جین من خودم طرفدار جوکا بابا بزرگیتم
گفتم خیله خوب من میرم دستمو گرفت منو چسبوند به خودش کوک:کجا من:کوک باید برم چون شک میکنن میگن کجا رفتی بعد من چی بگم با یه نگاه مظلوم نگام کرد گفت هوم خوب من دلم زود برات تنگ میشه پس شب بیا خونم یه دو سه روز پیشم بمون تو رو خدا تو رو خدا من:باشه😂میام ولی باید به مامانم و بابام بگم کوک:باشه من:میتونم برم کوک:آره رفتم درو باز کنم موچ دستمو گرفت چرخوندم بعد دیتشو برد پشت سرم کلم و لباشو کوبید رو لبام یه خورده مک زد بعد جدا شد و درو همونجوری که نزدیک صورتم بود باز کردم و من رفتم بیرون پسرا اومدن گفتن تو کجا بودی دنبالت میگشتیم من: من دسشویی یکم دلم درد میکرد رفتم دسشویی چیزی شده جیمین:امروز باید مارو میکاپ کنی چون اجرا داریم من:باشه برید بشینید رو صندلی رفتم به کوکم گفتم در زدم من:کوک بیا بیرون اجرا داری باید بری پیش گروه کوک اومد بیرون گفت باشه رفت پیش اعضا نشست رویه صندلی میکاپشون تموم شد رفتن لباسشونو پوشیدن یه نگاه به کوک کردم خیلی جذاب شده بود اوففف تو ذهنم میگفتم (نه بیا بلند بگو همه بشنون ایشش😒) رفتم لباسشو درست کردم یقه پشتشو درست کردم اونم بهم نگاه میکرد بعد لباسشو درست کردم و جدا شدم رفتم پیش ته و لباسشو مرتب کردم یه نگاه به کوک کردم دیدم داره از حسودی میترکه بزور جلو خندمو گرفتم قیافش عالی بود بعد کارم تموم شد رفتن روی صحنه منم وقتی رفتن رفتم تو دسشویی اینه این دیوونه ها میخندیدم 😂😂😂😂😂وایی فکر نمیکردم انقدر حسود باشه بعد یکی اومد تو گفت هی داری به چی میخندی گفتم هیچی هیچی یه پیام برام اومد خیلی خنده دار بود میگفت دیوونگی عالمی دار😂بعد جلو خندمو گرفتم جدی شدم اما وقتی برگشتم کنارمو نگاه کردم دیدم یکی از دخترایه که من خیلی ازش بدم میاد بود اسمش رزیتا بود جدی شدمو رفتم بیرون اجرا تموم شده بود کوک اومد اما دیدنش یاد اون حسودیش افتادم نخندیدم چون نخواستم بهم بگن دیوونه و جلو خندمو گرفتم پسرا اومدن سمتم گفتن چته احساس میکنم داری میترکی من:از چی😐 جین:از خنده من:تو از کجا میدونی من خندیدم جین:خوب از قیافت معلومه بگو ببینم چی شده من:خوب من داشتم تو گوشیمو نگاه میکردم تو اینستا یه عکس خوک دیدم جلوش دماغمو گرفتم بالا شبی خوک کردم کوک اون وسط خندش گرفت من:چیه چرا میخندی خوب اینجوری بود این دفعه کلشون زدن زیر خنده کوک که از خنده نشست رو پاهاش منم خندم گرفت جیمین که هیچ دلشو گرفته بود من:یعنی انقدر خنده دار شدم😂😂 جیمین:آره یونگی:عاه خیلی بی مزه بود😑(راست میگفت) کوک یدونه زد به بازوش گفت یااا یونگی ساکت شو خیلیم باحال بود جین:با اینکه من جکام بامزه تره ولی خودت بامزه تر بودی من:جین من خودم طرفدار جوکا بابا بزرگیتم
۱۲.۸k
۲۰ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.