خیزش مردم خراسان به رهبری بهزاد پور ونداد (ابومسلم خراسان
خیزش مردم خراسان به رهبری بهزاد پور ونداد (ابومسلم خراسانی) :::::::
پدر بهزاد پور ونداد (ابومسلم) که "ونداد" نام داشت ، برای گاهبازه ای (مدت زمانی) کار سرپرستی گردآوری "همایه رس" (مالیات) دهستان فریدن (اصفهان) (1)(2)، و دادن آن به فرماندار بنی امیه ای را بر دوش داشت ؛ ولی در آغاز سال 719 زادروزی (میلادی) ، هنگامیکه با زیاده خواهی های این فرماندار ستمگر روبه رو شد ، همسر باردار خود را به یکی از خویشاوندانش در دهستان فائق اصفهان (1)(2) سپرد ، و خود به سوی پدفراز (شمال) گریخت ، ولی زیاد به درازا نیانجامید که بدست امویان گرفتار و کشته شد . بهزاد وندادپور (ابومسلم خراسانی) در خانهء این خویشاوندش ، که خود دارای همسر و یک پسر بود ، زاده شد و در کنار مادرش بزرگ شد . بهزاد با رسیدن به هنگامهء جوانی اش ، توانست هم با سرنوشت پدرش و هم با تاریخ ایران و ستمی که بر ایرانیان رفته بود ، بخوبی آشنا شود . در این هنگام ، که پیرامون سال 737 زادروزی (میلادی) بود ، بدستور "خالد بن عبدالله قسری" ، فرماندار اموی عراق، پدرخوانده و برادرخواندهء بهزاد ، به چرائی (بدلیل) نپرداختن "همایه رس" (مالیات) ، دستگیر و زندانی شدند (2). بهزاد که از این رویداد بسیار خشمگین شده بود ، و چارهء کار را رها کردن همهء ایران از چیرگی امویان دانسته بود ، و از آمادگی مردم خراسان برای بپا کردن یک خیزش برپد (بر علیه) امویان آگاه شده بود ، به خراسان رفت تا به شناسائی دشمن و آماده تر ساختن خراسانیان بپردازد . او پس از رسیدن به "گزارآماج" (مقصد) خود ، باورگستران (تبلیغ کنندگان) خود را به شهرها و روستاهائی همچون "نسا" ، "ابیورد" ، "مرو" و ... فرستاد و مردم را به همراهی با خود فرا خواند (3).
پس از ده سال ماندن در خراسان و رسیدن به سال 747 زادروزی ، بهزاد (ابومسلم) توانست خود و خراسانیان را برای نبرد با امویان آماده سازد . در این هنگام ، بجز "سپاه بهزاد (ابومسلم)" ، دو سپاه خوارجی های بنی عباسی {1}، "شیبان بن سلمه" ، و "جدیع کرمانی" در پی شکست دادن سپاه "نصر بن سیار" {2}، فرماندار اموی خراسان بودند (3)؛ ولی بهزاد (ابومسلم) ، از همپیمان شدن با این بنی عباسی ها خودداری می ورزید (3). "نصر" با سپاه خوارجی های "جدیع کرمانی" جنگید و "جدیع" را کشت ، ولی کشته های فراوانی داد ، پس کوشش کرد تا از پایگاه بنی امیه در بغداد ، نیروهای کمکی دریافت کند ؛ ولی چون این کوشش هایش به سرانجامی نرسیدند ، تلاش کرد تا با بدنام کردن بهزاد (ابومسلم) ، سپاه او را دچار ازهم پاشیدگی کند ، ولی این فریبکاری او نیز به شکست انجامید (3).
به گفتهء طبری ، نخستین جنگ بهزاد (ابومسلم) با سپاه "نصر" ، در روز 17 ماه می (26 اردیبهشت) سال 747 زادروزی (میلادی) رخ داد (2). در این جنگ ، بهزاد (ابومسلم) توانست "مرو" ، که شهر فرجائی (مهمی) بود را به زیر فرمان خود درآورد ، و همهء مردم شهر را پشتیبان خود سازد و در ساختمان فرمانداری شهر جای گیرد (3). "نصر" که توانسته بود بگریزد ، در نیشابور سنگر گرفت و کار گردآوری نیرو را آغاز نمود (3). بهزاد (ابومسلم) در این هنگام ، برای فرمانبر ساختن خوارجی های بنی عباسی "شیبان بن سلمه" ، لشگرکشی کرد ؛ ولی این تازش ، به کشته شدن "شیبان بن سلمه" و گرفته شدن بخش بزرگی از خراسان ، به پایان رسید (3). بهزاد (ابومسلم) سپس به سپاه خوارجی های بنی عباسی "علی کرمانی" و "عثمان کرمانی" (پسران جدیع کرمانی) تاخت ، و توانست آنها را شکست دهد (3). بهزاد (ابومسلم) سپس ، سپاه بنی عباسی های "عبدالله بن معاویه" ، که از کوفه به اصفهان لشگر کشیده بودند را نیز شکست داد ، و در پایان سال 747 زادروزی (میلادی) توانست کم و بیش به فرمانروائی همهء بلنددشت (فلات) ایران برسد (3).
در این هنگام ، شوری بسیار بزرگ همهء مردم ایران را فرا گرفت ؛ چون پس از 102 سال، ایرانیان توانسته بودند مرزدرهای (متجاوزان) اموی را از بخش بزرگی از خاک پاک ایران بیرون برانند {3}، و سرنوشت خود را بدست خویش بگیرند . "بهار آزادی" همهء گسترهء بلنددشت (فلات) ایران را فراگرفت ، و حتی کار "باز زنده سازی" (احیای) شکوه و بزرگی گذشتهء نه چندان دور ایران ، آغاز گردید .
به شایدگی (احتمال) فراوان ، با رسیدن پیام پیروزی های بهزاد (ابومسلم) و آزاد شدن ایران به گوش "کنستانتین پنجم" ، امپراتور روم خاوری (بیزانس) ؛ خشم و ترسی فراوان ، همهء هستی "کنستانتین پنجم" را فرا گرفته است {4}؛ و چون دریافته است که امویان بیش از این نمی توانند بر ایران فرمانروائی کنند ، با فرستادن پول هنگفت ، جنگ افزار ، و سپهبدان بسیار کارآمد خود برای "سفاح" ، برادر و جانشین "ابراهیم امام" {5}، به او دستور داده است که به "ایران آزادشده" بتازد و بهزاد (ابومسلم) را شکست دهد ، و فرمانرو
پدر بهزاد پور ونداد (ابومسلم) که "ونداد" نام داشت ، برای گاهبازه ای (مدت زمانی) کار سرپرستی گردآوری "همایه رس" (مالیات) دهستان فریدن (اصفهان) (1)(2)، و دادن آن به فرماندار بنی امیه ای را بر دوش داشت ؛ ولی در آغاز سال 719 زادروزی (میلادی) ، هنگامیکه با زیاده خواهی های این فرماندار ستمگر روبه رو شد ، همسر باردار خود را به یکی از خویشاوندانش در دهستان فائق اصفهان (1)(2) سپرد ، و خود به سوی پدفراز (شمال) گریخت ، ولی زیاد به درازا نیانجامید که بدست امویان گرفتار و کشته شد . بهزاد وندادپور (ابومسلم خراسانی) در خانهء این خویشاوندش ، که خود دارای همسر و یک پسر بود ، زاده شد و در کنار مادرش بزرگ شد . بهزاد با رسیدن به هنگامهء جوانی اش ، توانست هم با سرنوشت پدرش و هم با تاریخ ایران و ستمی که بر ایرانیان رفته بود ، بخوبی آشنا شود . در این هنگام ، که پیرامون سال 737 زادروزی (میلادی) بود ، بدستور "خالد بن عبدالله قسری" ، فرماندار اموی عراق، پدرخوانده و برادرخواندهء بهزاد ، به چرائی (بدلیل) نپرداختن "همایه رس" (مالیات) ، دستگیر و زندانی شدند (2). بهزاد که از این رویداد بسیار خشمگین شده بود ، و چارهء کار را رها کردن همهء ایران از چیرگی امویان دانسته بود ، و از آمادگی مردم خراسان برای بپا کردن یک خیزش برپد (بر علیه) امویان آگاه شده بود ، به خراسان رفت تا به شناسائی دشمن و آماده تر ساختن خراسانیان بپردازد . او پس از رسیدن به "گزارآماج" (مقصد) خود ، باورگستران (تبلیغ کنندگان) خود را به شهرها و روستاهائی همچون "نسا" ، "ابیورد" ، "مرو" و ... فرستاد و مردم را به همراهی با خود فرا خواند (3).
پس از ده سال ماندن در خراسان و رسیدن به سال 747 زادروزی ، بهزاد (ابومسلم) توانست خود و خراسانیان را برای نبرد با امویان آماده سازد . در این هنگام ، بجز "سپاه بهزاد (ابومسلم)" ، دو سپاه خوارجی های بنی عباسی {1}، "شیبان بن سلمه" ، و "جدیع کرمانی" در پی شکست دادن سپاه "نصر بن سیار" {2}، فرماندار اموی خراسان بودند (3)؛ ولی بهزاد (ابومسلم) ، از همپیمان شدن با این بنی عباسی ها خودداری می ورزید (3). "نصر" با سپاه خوارجی های "جدیع کرمانی" جنگید و "جدیع" را کشت ، ولی کشته های فراوانی داد ، پس کوشش کرد تا از پایگاه بنی امیه در بغداد ، نیروهای کمکی دریافت کند ؛ ولی چون این کوشش هایش به سرانجامی نرسیدند ، تلاش کرد تا با بدنام کردن بهزاد (ابومسلم) ، سپاه او را دچار ازهم پاشیدگی کند ، ولی این فریبکاری او نیز به شکست انجامید (3).
به گفتهء طبری ، نخستین جنگ بهزاد (ابومسلم) با سپاه "نصر" ، در روز 17 ماه می (26 اردیبهشت) سال 747 زادروزی (میلادی) رخ داد (2). در این جنگ ، بهزاد (ابومسلم) توانست "مرو" ، که شهر فرجائی (مهمی) بود را به زیر فرمان خود درآورد ، و همهء مردم شهر را پشتیبان خود سازد و در ساختمان فرمانداری شهر جای گیرد (3). "نصر" که توانسته بود بگریزد ، در نیشابور سنگر گرفت و کار گردآوری نیرو را آغاز نمود (3). بهزاد (ابومسلم) در این هنگام ، برای فرمانبر ساختن خوارجی های بنی عباسی "شیبان بن سلمه" ، لشگرکشی کرد ؛ ولی این تازش ، به کشته شدن "شیبان بن سلمه" و گرفته شدن بخش بزرگی از خراسان ، به پایان رسید (3). بهزاد (ابومسلم) سپس به سپاه خوارجی های بنی عباسی "علی کرمانی" و "عثمان کرمانی" (پسران جدیع کرمانی) تاخت ، و توانست آنها را شکست دهد (3). بهزاد (ابومسلم) سپس ، سپاه بنی عباسی های "عبدالله بن معاویه" ، که از کوفه به اصفهان لشگر کشیده بودند را نیز شکست داد ، و در پایان سال 747 زادروزی (میلادی) توانست کم و بیش به فرمانروائی همهء بلنددشت (فلات) ایران برسد (3).
در این هنگام ، شوری بسیار بزرگ همهء مردم ایران را فرا گرفت ؛ چون پس از 102 سال، ایرانیان توانسته بودند مرزدرهای (متجاوزان) اموی را از بخش بزرگی از خاک پاک ایران بیرون برانند {3}، و سرنوشت خود را بدست خویش بگیرند . "بهار آزادی" همهء گسترهء بلنددشت (فلات) ایران را فراگرفت ، و حتی کار "باز زنده سازی" (احیای) شکوه و بزرگی گذشتهء نه چندان دور ایران ، آغاز گردید .
به شایدگی (احتمال) فراوان ، با رسیدن پیام پیروزی های بهزاد (ابومسلم) و آزاد شدن ایران به گوش "کنستانتین پنجم" ، امپراتور روم خاوری (بیزانس) ؛ خشم و ترسی فراوان ، همهء هستی "کنستانتین پنجم" را فرا گرفته است {4}؛ و چون دریافته است که امویان بیش از این نمی توانند بر ایران فرمانروائی کنند ، با فرستادن پول هنگفت ، جنگ افزار ، و سپهبدان بسیار کارآمد خود برای "سفاح" ، برادر و جانشین "ابراهیم امام" {5}، به او دستور داده است که به "ایران آزادشده" بتازد و بهزاد (ابومسلم) را شکست دهد ، و فرمانرو
۴.۱k
۰۲ بهمن ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.