علیرضاقزوه

.
#علیرضا_قزوه
.
دلم را چون اناری کاش
یک شب دانه می کردم

تمام هستی ام را
نذر آن دردانه می کردم

چه می شد آه ای موسای من،
من هم شبان بودم

تمام روز و شب
زلف خدا را شانه می کردم

نه از ترس خدا،
از ترس این مردم به محرابم

اگر می شد همه محراب را
میخانه می کردم

اگر می شد به افسانه
شبی رنگ حقیقت زد

حقیقت را اگر می شد
شبی افسانه می کردم

چه مستی ها که هر شب
در سر شوریده می افتاد

چه بازی ها که هر شب
با دل دیوانه می کردم

یقین دارم سرانجامِ من
از این خوبتر می شد

اگر از مرگ هم چون
زندگی پروا نمی کردم

سرم را مثل سیبی سرخ
صبحی چیده بودم کاش

دلم را چون اناری کاش
یک شب دانه می کردم
دیدگاه ها (۶)

خدایا…نرسان ” زمانی ” را که برایزندگیهمه چیز داشته باشیم غیر...

مــهـــــــ❤ــــــــــــرم ..

.#هوشنگ_ابتهاج.چه غریب ماندی ای دل، نه غمی، نه غمگسارینه به ...

.#محمدرضا_شفیعی_کدکنی.نفسم گرفت ازاین شهر در این حصار بشکندر...

آیدل من ( در خواستی )پارت ۲۳شوگا: آره .. شماها دنبال چی هستی...

ندیمه عمارت

سرزمین با شکوه نگهبان آتش پارت۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط