.
.
چقدر گل بشوی، باد پرپرت بکند
چقدر گریه کنی، گریه لاغرت بکند
چقدر صبر کنی تا بزرگ تر بشوی
که دستهای پدر، روسری سرت بکند
به گریه از لب دیوار پیش رو بپری
جهان روانه ی دیوار دیگرت بکند
به رازهای تنی تازه اعتماد کنی
و یک تصادف بی ربط، مادرت بکند
شبیه آهویی گوشه ی طویله شوی
که زندگی بکنی، زندگی خرت بکند
لباس تا شده ای روی بند رخت شوی
عبور هر ابری، روز و شب ترت بکند
چقدر صبر کنی تا دوباره پرت شوی
که زندگی یک فنجان لب پرت بکند
فرار کن طرف مرگ، التماسش کن
فرار کن... شاید مرگ باورت بکند ...
حامد ابراهیم پور
چقدر گل بشوی، باد پرپرت بکند
چقدر گریه کنی، گریه لاغرت بکند
چقدر صبر کنی تا بزرگ تر بشوی
که دستهای پدر، روسری سرت بکند
به گریه از لب دیوار پیش رو بپری
جهان روانه ی دیوار دیگرت بکند
به رازهای تنی تازه اعتماد کنی
و یک تصادف بی ربط، مادرت بکند
شبیه آهویی گوشه ی طویله شوی
که زندگی بکنی، زندگی خرت بکند
لباس تا شده ای روی بند رخت شوی
عبور هر ابری، روز و شب ترت بکند
چقدر صبر کنی تا دوباره پرت شوی
که زندگی یک فنجان لب پرت بکند
فرار کن طرف مرگ، التماسش کن
فرار کن... شاید مرگ باورت بکند ...
حامد ابراهیم پور
۴.۱k
۰۴ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.