به وقت عاشقی♡...p=70
ا. ت=(البته که قصد نداشتم تو این وقت کم بریم خرید...من لباسارو صبح با تهیونگ خریده بودم...)
ا. ت=اما قبل از شروع باید یه چیزی بگم...
کوک=چی؟
ا. ت=اینبار من تنهایی لباس جفتمون و انتخاب کردم... دفعه بعدی تو قبوله؟
کوک=باشه قبوله... خب حالا... چی انتخاب کردی؟
ا. ت=خب... من میرم اتاق خودم و حاضر میشم و تو اینجا تو اتاق مشترکمون حاضر میشی... بعد از اینکه من رفتم جعبه رو از زیر تخت بردار باشه؟
کوک=باشه عشقم ولی چرا پیش خودم حاضر نمیشی؟
ا. ت=آخه میخوام وقتی کامل حاضر شدم من و ببینی...
کوک=باشه... (ا. ت رفت...خم شدم و یه جعبه بزرگ سفید و مشکی زیر تخت دیدم و درش آوردم و گذاشتم روی تخت.... یه حس عجیبی داشتم ولی با دیدن چیزی که داخل جعبه بود بیشتر تعجب کردم... یه دست کت و شلوار!...)
ا. ت=رفتم اتاق خودم... خیلی وقت نداشتم پس یه حمومه 15 دقیقه ای گرفتم و سریع لباسی که برای خودم خریده بودم و پوشیدم... تهیونگ تو انتخابش کمکم کرده بود اما انتخاب کت و شلوار کوک کار جیمین بود...موهام و دم اسبی جمع کردم و کانزاشی ریسه ايم و زدم پشت موهام و یه میکاپ لایت کردم.... تموم شد! هنوز 25 دقیقه وقت داشتم! تو آینه قدی اتاق به خودم نگاه کردم... دستخوش جناب تهیونگ! عجب سلیقه ای....چقدر جذاب شدم...رفتم تا ببینم کوک حاضر شده یا نه... در اتاق و باز کردم...کت و شلوارش و پوشیده بود و داشت تو آینه به خودش نگاه میکرد... وقتی متوجه حضورم شد برگشت و بهم نگاه کرد... هر دو بهم خیره بودیم... باورم نمیشد که اینقدر بهش بیاد!... رفتم نزدیکش...)
ا. ت=اما قبل از شروع باید یه چیزی بگم...
کوک=چی؟
ا. ت=اینبار من تنهایی لباس جفتمون و انتخاب کردم... دفعه بعدی تو قبوله؟
کوک=باشه قبوله... خب حالا... چی انتخاب کردی؟
ا. ت=خب... من میرم اتاق خودم و حاضر میشم و تو اینجا تو اتاق مشترکمون حاضر میشی... بعد از اینکه من رفتم جعبه رو از زیر تخت بردار باشه؟
کوک=باشه عشقم ولی چرا پیش خودم حاضر نمیشی؟
ا. ت=آخه میخوام وقتی کامل حاضر شدم من و ببینی...
کوک=باشه... (ا. ت رفت...خم شدم و یه جعبه بزرگ سفید و مشکی زیر تخت دیدم و درش آوردم و گذاشتم روی تخت.... یه حس عجیبی داشتم ولی با دیدن چیزی که داخل جعبه بود بیشتر تعجب کردم... یه دست کت و شلوار!...)
ا. ت=رفتم اتاق خودم... خیلی وقت نداشتم پس یه حمومه 15 دقیقه ای گرفتم و سریع لباسی که برای خودم خریده بودم و پوشیدم... تهیونگ تو انتخابش کمکم کرده بود اما انتخاب کت و شلوار کوک کار جیمین بود...موهام و دم اسبی جمع کردم و کانزاشی ریسه ايم و زدم پشت موهام و یه میکاپ لایت کردم.... تموم شد! هنوز 25 دقیقه وقت داشتم! تو آینه قدی اتاق به خودم نگاه کردم... دستخوش جناب تهیونگ! عجب سلیقه ای....چقدر جذاب شدم...رفتم تا ببینم کوک حاضر شده یا نه... در اتاق و باز کردم...کت و شلوارش و پوشیده بود و داشت تو آینه به خودش نگاه میکرد... وقتی متوجه حضورم شد برگشت و بهم نگاه کرد... هر دو بهم خیره بودیم... باورم نمیشد که اینقدر بهش بیاد!... رفتم نزدیکش...)
۸.۵k
۲۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.