پارت ۴(یخی که عاشق خورشید شد)
(یخی که عاشق خورشید شد)
پارت ۴
/از زبان جیمین
ا.ت که اینو گفت یهو یجوری شدم چون ا.ت آدمی نبود که از این حرفا بزنه اون خیلی غرور داشت و همیشه تنهایی رو با این آدمای رو مخ ترجیح میداد
منو ا.ت حدودا ۲ سالی هست که دوستیم من عاشقه ا.تم و خودش نمیدونه چون اون منو بهترین دوستش میدونه و اگه اینو بفهمه رابطه مون اصلا دیگه مث قبل نمیشه و خراب میشه برای همین پنهونش کردم تا الان چون واقعا نمیتونستم از دستش بدم حاضر بودم تا آخر عمر دوست بمونیم ولی اونو از دست ندم
به ا.ت قول دادم چون اگه خودمممیخواستم نمیتونستم از پیشش برم.
جیمین:بهتره بریم
ا.ت:آره بریم منم خستم
............
/از زبان ا.ت
سر کلاس نشسته بودیم که استاد اومد و گفت:بچه ها امروز یه عضو جدید داریم تو کلاس
یه پسره وارد کلاس شد خیلی خشگل و خوشتیپ بود وایی
دختر های کلاس هعی زیر لبی میگفتن وایی چه خشگله..چه جذابه...از این چرت پرتا
من یه نگاهی به پسره کردم و سرمو انداختم پایین ادامه کار هام چون واقعا حصله این بچه بازی هارو نداشتم
استاد:نمیخوای خودت رو به بچه ها معرفی کنی
تهیونگ:سلام من تهیونگ هستم ۲۲ سالمه امید وارم روز های خوبی رو کنار هم داشته باشیم
بچه ها براش دست زدن اون تعضیم کرد به استاد و رفت سر میز نشست
معلوم بود خیلی آرومه ولی در کنارش خیلی مغرور اصلا دلم نمیخواست به پرو پاش بپیچم معلوم بود از این رو مخاس
پارت ۴
/از زبان جیمین
ا.ت که اینو گفت یهو یجوری شدم چون ا.ت آدمی نبود که از این حرفا بزنه اون خیلی غرور داشت و همیشه تنهایی رو با این آدمای رو مخ ترجیح میداد
منو ا.ت حدودا ۲ سالی هست که دوستیم من عاشقه ا.تم و خودش نمیدونه چون اون منو بهترین دوستش میدونه و اگه اینو بفهمه رابطه مون اصلا دیگه مث قبل نمیشه و خراب میشه برای همین پنهونش کردم تا الان چون واقعا نمیتونستم از دستش بدم حاضر بودم تا آخر عمر دوست بمونیم ولی اونو از دست ندم
به ا.ت قول دادم چون اگه خودمممیخواستم نمیتونستم از پیشش برم.
جیمین:بهتره بریم
ا.ت:آره بریم منم خستم
............
/از زبان ا.ت
سر کلاس نشسته بودیم که استاد اومد و گفت:بچه ها امروز یه عضو جدید داریم تو کلاس
یه پسره وارد کلاس شد خیلی خشگل و خوشتیپ بود وایی
دختر های کلاس هعی زیر لبی میگفتن وایی چه خشگله..چه جذابه...از این چرت پرتا
من یه نگاهی به پسره کردم و سرمو انداختم پایین ادامه کار هام چون واقعا حصله این بچه بازی هارو نداشتم
استاد:نمیخوای خودت رو به بچه ها معرفی کنی
تهیونگ:سلام من تهیونگ هستم ۲۲ سالمه امید وارم روز های خوبی رو کنار هم داشته باشیم
بچه ها براش دست زدن اون تعضیم کرد به استاد و رفت سر میز نشست
معلوم بود خیلی آرومه ولی در کنارش خیلی مغرور اصلا دلم نمیخواست به پرو پاش بپیچم معلوم بود از این رو مخاس
۷.۹k
۲۹ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.