ماه عشق پارت ۹
#مایا
از کلاس رفتیم بیرون باهم رفتیم کتاب خونه جونگ کوک دستمو گرفت برد تو کتاب خونه رفتیم بین کتاب ها کوک:ببینم دستتو دستمو گرفت دیدم یه پنبه برداشت رو دستامو پاک میکرد من:آخ کوک:خیلی میسوزه من:نه خیلی کوک:بیا دستمو گرفت برد یه جای دیگه من:کجا کوک:میخوام ببرمت به دستات آب بزنم منو برد تو دسشویی شیر آب و باز کرد دستمو گرفت زیرش من:آییی میسوخت مرتیکه خیلی محکم زد کوک:چیزی نیست تا چند دقیقه دیگه خوب میشه من:کثافت خیلی محکم زد کوک:اگر من نکشتمش من:ولش کن بابا استاد دیگه کوک:توهم که چیزی برات مهم نیست من:نیست چون صد دفعه اینجوری شدم کوک:پ باید بگم شری بودی برا خودت من:آره کوک:قولدورم بودی من:یجورایی بیشتر دعوایی بودم کوک:منم اینجا دعواییم من:اوه میزنی کوک:آره من:منم میزنی کوک:تو فرق داری من:چه فرقی دارم کوک:فرقت اینه که تو دوست دخترمی نه یه آدم معمولی من برای تو یه تنبیه دیگه دارم من:چی کوک:میخوای بدونی من:کنجکاو شدم کوک:خیله خوب میگم دستشو برد سمت کمرم منو کشید سمت خودش بهم نزدیک بود ولی بیشتر چسبید کوک:خوب باشما کارای دیگه میکنم من:چه کاری کوک:دختر چه منحرفیا من:میخوام بدونم خوب کوک:باهات کارای مثبت ۱۸ میکنم من:اووووو زنده میمونم کوک:نمد به اندازه ای که من ادامه بدم من:یعنی دست تو کوک:آره دست منه کی ول کنم کی ول نکنم من:خوب فکر کنم از الان باید فاتحمو بخونم کوک:نه نخون من:چرا مگه نمیمیرم زیر دستات کوک:نخیر تو بمیری منم میمیرم انتظار مردن نداشته باش چون اگه تو رو بکشم خودمم بعدش میکشم خندیدم و بغلش کردم اونم بغلم کرد که دیگه باید میرفتیم سمت کلاس و بعد زنگ آخرم ورزش بود من:اوه بریم دیگه کوک:صبر کن لباشو گذاشت رو لبام یه مک کوچولو زد من:هعی میدونی من دیوونه میشم چرا میکنی کوک:چون دوست دارم من:دوست داری برو دوست خونه کوک:دوست خونه وجود نداره من:اتفاقا داره کوک:کجاست من:مستقیم سمت چپ یه جا هست اسمش دوست خونس یه در کرمی رنگم داره میری اونجا زد زیر خنده من:نخند لعنتی اونجوری کوک:خیله خوب من:بریم کوک:بریم باهم دوییدیم رفتیم سر کلاس استاد نیومده بود رفتیم نشستیم کوک:دستت خوب شد من:آره کوک:دستتو بده من من:هی اینجا کلاس کوک:به من چه خو😒 دستمو گذاشتم رو میز اونم دستشو گذاشت رو دستم دستمو گرفت استاد درس میداد منم حوصلم سر رفته بود گفتم خدایا کی میشه زنگ آخر شه تو کتابم اثر هنری خلق کردم کوک اومد نگاه کرد کوک:چی کشیدی من:حوصلم سر رفته بود اینو کشیدم کوک:چه کیوته من:خرگوشه 🐰 شبی توعه کوک:این شبی من من:آله😄😂 کوک:اینو بده من به عنوان یه چیز خاص تو قلبم نگه دارم من:قول میدی گمش نکنی کوک:آره قول میدم من:پس بیا نقاشیو بهش دادم کوک:حالا نگاه کن نقاشیو کند کرد تو لباسش سمت قلبش
از کلاس رفتیم بیرون باهم رفتیم کتاب خونه جونگ کوک دستمو گرفت برد تو کتاب خونه رفتیم بین کتاب ها کوک:ببینم دستتو دستمو گرفت دیدم یه پنبه برداشت رو دستامو پاک میکرد من:آخ کوک:خیلی میسوزه من:نه خیلی کوک:بیا دستمو گرفت برد یه جای دیگه من:کجا کوک:میخوام ببرمت به دستات آب بزنم منو برد تو دسشویی شیر آب و باز کرد دستمو گرفت زیرش من:آییی میسوخت مرتیکه خیلی محکم زد کوک:چیزی نیست تا چند دقیقه دیگه خوب میشه من:کثافت خیلی محکم زد کوک:اگر من نکشتمش من:ولش کن بابا استاد دیگه کوک:توهم که چیزی برات مهم نیست من:نیست چون صد دفعه اینجوری شدم کوک:پ باید بگم شری بودی برا خودت من:آره کوک:قولدورم بودی من:یجورایی بیشتر دعوایی بودم کوک:منم اینجا دعواییم من:اوه میزنی کوک:آره من:منم میزنی کوک:تو فرق داری من:چه فرقی دارم کوک:فرقت اینه که تو دوست دخترمی نه یه آدم معمولی من برای تو یه تنبیه دیگه دارم من:چی کوک:میخوای بدونی من:کنجکاو شدم کوک:خیله خوب میگم دستشو برد سمت کمرم منو کشید سمت خودش بهم نزدیک بود ولی بیشتر چسبید کوک:خوب باشما کارای دیگه میکنم من:چه کاری کوک:دختر چه منحرفیا من:میخوام بدونم خوب کوک:باهات کارای مثبت ۱۸ میکنم من:اووووو زنده میمونم کوک:نمد به اندازه ای که من ادامه بدم من:یعنی دست تو کوک:آره دست منه کی ول کنم کی ول نکنم من:خوب فکر کنم از الان باید فاتحمو بخونم کوک:نه نخون من:چرا مگه نمیمیرم زیر دستات کوک:نخیر تو بمیری منم میمیرم انتظار مردن نداشته باش چون اگه تو رو بکشم خودمم بعدش میکشم خندیدم و بغلش کردم اونم بغلم کرد که دیگه باید میرفتیم سمت کلاس و بعد زنگ آخرم ورزش بود من:اوه بریم دیگه کوک:صبر کن لباشو گذاشت رو لبام یه مک کوچولو زد من:هعی میدونی من دیوونه میشم چرا میکنی کوک:چون دوست دارم من:دوست داری برو دوست خونه کوک:دوست خونه وجود نداره من:اتفاقا داره کوک:کجاست من:مستقیم سمت چپ یه جا هست اسمش دوست خونس یه در کرمی رنگم داره میری اونجا زد زیر خنده من:نخند لعنتی اونجوری کوک:خیله خوب من:بریم کوک:بریم باهم دوییدیم رفتیم سر کلاس استاد نیومده بود رفتیم نشستیم کوک:دستت خوب شد من:آره کوک:دستتو بده من من:هی اینجا کلاس کوک:به من چه خو😒 دستمو گذاشتم رو میز اونم دستشو گذاشت رو دستم دستمو گرفت استاد درس میداد منم حوصلم سر رفته بود گفتم خدایا کی میشه زنگ آخر شه تو کتابم اثر هنری خلق کردم کوک اومد نگاه کرد کوک:چی کشیدی من:حوصلم سر رفته بود اینو کشیدم کوک:چه کیوته من:خرگوشه 🐰 شبی توعه کوک:این شبی من من:آله😄😂 کوک:اینو بده من به عنوان یه چیز خاص تو قلبم نگه دارم من:قول میدی گمش نکنی کوک:آره قول میدم من:پس بیا نقاشیو بهش دادم کوک:حالا نگاه کن نقاشیو کند کرد تو لباسش سمت قلبش
۲۱.۰k
۱۹ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.