ماه عشق پارت ۱۷
#مایا
انقدر فحش دادیم دیگه خسته شدیم کوک:مایا میخوام امروز برم باشگاه من:خوب کوک:توهم باهام بیا من:بیام کوک:آره من:باشه کوک:پاشو بریم من:جونگ کوک اگه میخوای اینجا بمونم باید برم خونمون لباس بیارم کوک:میمونی من:بمونم کوک:آره بمون من:پس بریم خونمون تا من لباس بیارم کوک:باشه از رو تخت رفتیم و از اتاق رفتیم بیرون سر و صورتمو آب زدمو صبحونرو آماده کردم و باهم صبحونرو خوردیم و پاشدیم من:جونگ کوک بریم کوک:باشه بعدش بریم باشگاه از اونور من:باشه با جونگ کوک رفتم خونم یسری لباس برداشتم چند تا از عروسکامم برداشتم و رفتیم از تو ساکم عکس جونگ کوک رو برداشتم پشتش یه چیزی نوشته بودم گفتم که جونگ کوک بخونه پاشدم رفتم عکسو گرفتم جلوی صورتش چشماش چپ شد چون خیلی جلو صورتش بود من:اینو میبینی کوک:آره من:بگیر پشتشو بخون اینو قبلا وقتی تو پاریس بودم و خیلیم اونجا معروف بودی این عکسو برداشتم و پشتش اینو نوشتم تا بعدا که اومدم بدم بخونیش متن گرفت خوند کوک:اینو تو برای من نوشتی من:اوهوم اومد جلو روم من:جونگ کوک میخوام یه چیزی بگم کوک:بگو من:خوب چجوری بگم من تو دانشگاه جدیدم نمیدونستم چجوری بهش بگم یه پسری تو دانشگاه بهم میله کرده بوده و میخواسته باهام دوست بشه اما من رد کردم و گفتم یکی دیگرو دارم و اونم الان دنبالمه هنوز من:خوب جونگ کوک من اونور یه پسری تو دانشگاه بهم پیله کرده بود و میخواست باهام دوست بشه اما من درخواستشو رد کردم و گفتم یکی دیگرو دوستم یهو یه نگاه بهش کردم قرمز قشنگ غیرتی شد کوک:یکی میخواست باهات دوست بشه من:آره ولی جوابشو رد کردم و گفتم یکی دیگرو دوست دارم و بخاطر اون سریع اومدم اینجا الانم دنبالمه کوک:گوه خورده مگه من میزارم کسی تو رو ازم بگیره بعدم دروغ که نمیگی که قبول نکردی من:نخیر دروغ نگفتم واقعا میگم قبول نکردم الانم دنبالمه و میخواد هر دستشو گذاشت جلو لبم کوک:نگو بقیشو من بمیرمم نمیزارم اون تو رو مال خودش کنه من:فکر نکنم بهواد منو مال خودش کنه اگه بخواد برگرده و بخواد منوبکشه چی دیگه عصبی شد داد زد کوک:مایا من:چ چیه دستمو گرفت برد تو اتاق کوک:تو فکر کردی وقتی بخواد بلایی سر تو بیاره من باهاش چیکار میکنم باهمین دستام خفش میکنم پس سعی نکن اگه بهت گفت اگه میخوای دوست پسرت زنده بمونه با من بیای سعی نکن همچین کاری کنی فهمیدی یا نه چون میدونی هم خودمو میکشم هم اونی که پیشنهادشو قبول کردی من:جونگ کوک کوک:حرف نزن بزار تموم شه مایا تو خودت میدونی سه سال بخاطرت صبر کردم خودتم صبر کردی من تازه به دستت آوردم لازم باشه باهم فرار میکنیم میریم یه جای دور که دست هیشکی بهمون نرسه لازم باشه خودمو میکشم اونم میکشم ولی نزارم تو مال کسه دیگه ای بشی
انقدر فحش دادیم دیگه خسته شدیم کوک:مایا میخوام امروز برم باشگاه من:خوب کوک:توهم باهام بیا من:بیام کوک:آره من:باشه کوک:پاشو بریم من:جونگ کوک اگه میخوای اینجا بمونم باید برم خونمون لباس بیارم کوک:میمونی من:بمونم کوک:آره بمون من:پس بریم خونمون تا من لباس بیارم کوک:باشه از رو تخت رفتیم و از اتاق رفتیم بیرون سر و صورتمو آب زدمو صبحونرو آماده کردم و باهم صبحونرو خوردیم و پاشدیم من:جونگ کوک بریم کوک:باشه بعدش بریم باشگاه از اونور من:باشه با جونگ کوک رفتم خونم یسری لباس برداشتم چند تا از عروسکامم برداشتم و رفتیم از تو ساکم عکس جونگ کوک رو برداشتم پشتش یه چیزی نوشته بودم گفتم که جونگ کوک بخونه پاشدم رفتم عکسو گرفتم جلوی صورتش چشماش چپ شد چون خیلی جلو صورتش بود من:اینو میبینی کوک:آره من:بگیر پشتشو بخون اینو قبلا وقتی تو پاریس بودم و خیلیم اونجا معروف بودی این عکسو برداشتم و پشتش اینو نوشتم تا بعدا که اومدم بدم بخونیش متن گرفت خوند کوک:اینو تو برای من نوشتی من:اوهوم اومد جلو روم من:جونگ کوک میخوام یه چیزی بگم کوک:بگو من:خوب چجوری بگم من تو دانشگاه جدیدم نمیدونستم چجوری بهش بگم یه پسری تو دانشگاه بهم میله کرده بوده و میخواسته باهام دوست بشه اما من رد کردم و گفتم یکی دیگرو دارم و اونم الان دنبالمه هنوز من:خوب جونگ کوک من اونور یه پسری تو دانشگاه بهم پیله کرده بود و میخواست باهام دوست بشه اما من درخواستشو رد کردم و گفتم یکی دیگرو دوستم یهو یه نگاه بهش کردم قرمز قشنگ غیرتی شد کوک:یکی میخواست باهات دوست بشه من:آره ولی جوابشو رد کردم و گفتم یکی دیگرو دوست دارم و بخاطر اون سریع اومدم اینجا الانم دنبالمه کوک:گوه خورده مگه من میزارم کسی تو رو ازم بگیره بعدم دروغ که نمیگی که قبول نکردی من:نخیر دروغ نگفتم واقعا میگم قبول نکردم الانم دنبالمه و میخواد هر دستشو گذاشت جلو لبم کوک:نگو بقیشو من بمیرمم نمیزارم اون تو رو مال خودش کنه من:فکر نکنم بهواد منو مال خودش کنه اگه بخواد برگرده و بخواد منوبکشه چی دیگه عصبی شد داد زد کوک:مایا من:چ چیه دستمو گرفت برد تو اتاق کوک:تو فکر کردی وقتی بخواد بلایی سر تو بیاره من باهاش چیکار میکنم باهمین دستام خفش میکنم پس سعی نکن اگه بهت گفت اگه میخوای دوست پسرت زنده بمونه با من بیای سعی نکن همچین کاری کنی فهمیدی یا نه چون میدونی هم خودمو میکشم هم اونی که پیشنهادشو قبول کردی من:جونگ کوک کوک:حرف نزن بزار تموم شه مایا تو خودت میدونی سه سال بخاطرت صبر کردم خودتم صبر کردی من تازه به دستت آوردم لازم باشه باهم فرار میکنیم میریم یه جای دور که دست هیشکی بهمون نرسه لازم باشه خودمو میکشم اونم میکشم ولی نزارم تو مال کسه دیگه ای بشی
۱۲.۹k
۲۲ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.