عاشقانه بیاد بابا
می روم چایی بریزم داخل فنجان دوباره
بار چندم شد حدودا تا همین الان دوباره
با چه چیزی فکر خود را منحرف بایدکنم، ها؟
با نوشتن روی کاغذ؟ یا فلان بهمان دوباره؟
فکر او یک روز کامل از سرم بیرون نرفته
در عوض چشمان خیسم می دهد تاوان دوباره
می روم تا در اتاقم گوشه ای خلوت کنم باز
یک اتاق انفرادی؛ میروم زندان دوباره
خاطراتش مثل میله دور ذهنم را گرفته
می کشم با ناامیدی روی آن سوهان دوباره
ابتدا با چشم بسته خوانده ام یک حمد وسوره
زیر لب آهسته گفتم نیت پنهان دوباره !
می کشم انگشت خود را لای دیوان قدیمی
صفحه هفتاد و پنج و یوسف کنعان دوباره
شعر تکراری حافظ ،این سری بستم نخواندم!
راستی چایی چه شد پس؟میکنم جبران دوباره
این یکی هم مثل قبلی از دهن افتاده انگار
می روم چایی بریزم داخل فنجان دوباره
بار چندم شد حدودا تا همین الان دوباره
با چه چیزی فکر خود را منحرف بایدکنم، ها؟
با نوشتن روی کاغذ؟ یا فلان بهمان دوباره؟
فکر او یک روز کامل از سرم بیرون نرفته
در عوض چشمان خیسم می دهد تاوان دوباره
می روم تا در اتاقم گوشه ای خلوت کنم باز
یک اتاق انفرادی؛ میروم زندان دوباره
خاطراتش مثل میله دور ذهنم را گرفته
می کشم با ناامیدی روی آن سوهان دوباره
ابتدا با چشم بسته خوانده ام یک حمد وسوره
زیر لب آهسته گفتم نیت پنهان دوباره !
می کشم انگشت خود را لای دیوان قدیمی
صفحه هفتاد و پنج و یوسف کنعان دوباره
شعر تکراری حافظ ،این سری بستم نخواندم!
راستی چایی چه شد پس؟میکنم جبران دوباره
این یکی هم مثل قبلی از دهن افتاده انگار
می روم چایی بریزم داخل فنجان دوباره
۷.۰k
۰۴ خرداد ۱۴۰۲