مرا جانم صدایم کن

مرا "جانم" صدایم کن
صدایم کن مرا باعشق
از این بن بست تنهایی و غم
با واژه ای زیبا و پر احساس
رهایم کن.....رهایم کن
صدایم کن مرا
من زاده ی احساس و عشق و آتشم
اینجا هوا سرد است
یخبندان بی مهری ست
فقط با یک صدای گرم
با یک واژه ی ساده ولی ازعمق جان
جانم رها می کن از این زندان بی عشقی
مرا "جانم" صدایم کن
صدایم کن مرا جانم
که تا جان در بدن دارم
برای عشق تو
احساس تو
مست و غزل خوانم
مرا "جانم " صدایم کن
که من با عشق پاسخ میدهم:
جانم..............
دیدگاه ها (۴)

آشوب ِجهان و ..جنگِ دنیا به کناربحرانِ ندیدنِ تو را من چه کن...

کــآش فقـــط بودی . . .وقتی بغـــض میکردم . . .بغلــــم میکر...

من فقط تشنه ی خندیدن لب های تو امجان من ،جان خودت، جان خدا ق...

...و هنوووووووووووووز گیجیم کهچطور هم آشپز خوبی باشیمهم خانه...

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌...

شعر

تا ابد در شعرهایم بوی باران میدهی وصف آن دلدادگی در جمع یارا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط