عشق مافیایی
عشق مافیایی
P20
ا.ت:نه وقتی بهت گفتم برو بیرون باید گوش میدادی
جونگکوک:عه حالا میتونم برگردم
ا.ت:آره...بچرو گذاشتم روی پام و با اسبازی هاش ور میرفتم که انقو اونق میکرد و صداشو دوست دارم سرمو خیلی آروم گذاشتم رو قلبش و ضربان قلبشو میشنیدم که جونگکوک اومد کنارم به تاج تخت تکیه داد و دستشو انداخت پشت گردنم و منو به سمت کشید... چیکار میکنی نمیبینی بچه رو پامه
جونگکوک: هواسم هست اون بچه منه از همه عالم مهم تره برام
ا.ت:حتی من
جونگکوک:تو جایگاه جدا داری
ا.ت:هومم...یک دقیقه گذشت توش چشمای هم خیره شده بودیم جونگکوک دستشو آورد سمت موهامو کنارشون زد صورتامون به هم نزدیک میشدن و لبامون روی هم قرار گرفت و بعد چند مین در اتاق باز شد سریع جدا شدیم
هه را:فکنم تو لحظه حساسی اومدم
جونگکوک:بهت یاد ندادن در بزنی
هه را:اتاق آجیمه
جونگکوک:دوستته آبجیته(پوزخند)
هه را:نمیدونی ما از بچگی باهم بزرگ شدیم پس میشیم خواهر
ا.ت:ایشش بسه بچم یاد نگیرهه
جونگکوک:هعیییی
ا.ت:مرضضض
هه را: غذارو آماده کردم
ا.ت:اکی...کانیارو بغل کردم و بردمش پایین و تا ناهار بخورم و تنها نباشه
P20
ا.ت:نه وقتی بهت گفتم برو بیرون باید گوش میدادی
جونگکوک:عه حالا میتونم برگردم
ا.ت:آره...بچرو گذاشتم روی پام و با اسبازی هاش ور میرفتم که انقو اونق میکرد و صداشو دوست دارم سرمو خیلی آروم گذاشتم رو قلبش و ضربان قلبشو میشنیدم که جونگکوک اومد کنارم به تاج تخت تکیه داد و دستشو انداخت پشت گردنم و منو به سمت کشید... چیکار میکنی نمیبینی بچه رو پامه
جونگکوک: هواسم هست اون بچه منه از همه عالم مهم تره برام
ا.ت:حتی من
جونگکوک:تو جایگاه جدا داری
ا.ت:هومم...یک دقیقه گذشت توش چشمای هم خیره شده بودیم جونگکوک دستشو آورد سمت موهامو کنارشون زد صورتامون به هم نزدیک میشدن و لبامون روی هم قرار گرفت و بعد چند مین در اتاق باز شد سریع جدا شدیم
هه را:فکنم تو لحظه حساسی اومدم
جونگکوک:بهت یاد ندادن در بزنی
هه را:اتاق آجیمه
جونگکوک:دوستته آبجیته(پوزخند)
هه را:نمیدونی ما از بچگی باهم بزرگ شدیم پس میشیم خواهر
ا.ت:ایشش بسه بچم یاد نگیرهه
جونگکوک:هعیییی
ا.ت:مرضضض
هه را: غذارو آماده کردم
ا.ت:اکی...کانیارو بغل کردم و بردمش پایین و تا ناهار بخورم و تنها نباشه
۲.۴k
۰۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.