فردا که چشم بگشایم
فردا که چشم بگشایم
از تپهی روبهرو سرازیر خواهی شد
- به آنسوی دامنه اما -
و پنجرهام برای ابد گشوده خواهد ماند.
سپیدهدم
زنبقها بیدار میشوند
غوطهور در شبنم
و بوی آویشن و بابونه
از آغوشم خواهد گریخت.
(کجای این درهی پرسایه خوابیده بودیم
که جز صدای تیهوها
و بوی آویشن بر شانههایم
چیزی را به یاد نمیآورم؟)
همیشه دلهرهی گمشدنت را داشتم
یقین داشتم وقتی بیدار شوم
تو رفتهای
و زمین دیگرگونه میچرخد.
یقین دارم اما
که خواب ندیدهام
که تو در کنارم بودهای
که با تو سخن گفتهام
به سایهسار دره که رسیدهایم
تو ساقهی مرزنگوشی زیر دماغمان گرفتهای
و دیگر،
چیزی به یادم نمانده است.
#منوچهر_آتشی
از تپهی روبهرو سرازیر خواهی شد
- به آنسوی دامنه اما -
و پنجرهام برای ابد گشوده خواهد ماند.
سپیدهدم
زنبقها بیدار میشوند
غوطهور در شبنم
و بوی آویشن و بابونه
از آغوشم خواهد گریخت.
(کجای این درهی پرسایه خوابیده بودیم
که جز صدای تیهوها
و بوی آویشن بر شانههایم
چیزی را به یاد نمیآورم؟)
همیشه دلهرهی گمشدنت را داشتم
یقین داشتم وقتی بیدار شوم
تو رفتهای
و زمین دیگرگونه میچرخد.
یقین دارم اما
که خواب ندیدهام
که تو در کنارم بودهای
که با تو سخن گفتهام
به سایهسار دره که رسیدهایم
تو ساقهی مرزنگوشی زیر دماغمان گرفتهای
و دیگر،
چیزی به یادم نمانده است.
#منوچهر_آتشی
۱۱.۲k
۱۷ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.