عاشقانه
ابر میگرید و شعرم غم پنهان دارد
واژهی شب زدهاش حال پریشان دارد
کوچهی خاطره خالی شده از احساسم
رد پایی زغمت از شب هجران دارد
کاش اینبار به پایان برسد فاصله ها
شوق دیدار تو را این تن بی جان دارد
تو نبین ظاهر دریای دلم ارام است
صبح طوفانی و امواج فراوان دارد
برکویر غزلم یاد تو میروید باز
ابرچشمم زغمت حسرت باران دارد
آتشی زد همه خاکستر یادت به دلم
یاد هر خاطره یک شعلهی سوزان دارد
واژهی شب زدهاش حال پریشان دارد
کوچهی خاطره خالی شده از احساسم
رد پایی زغمت از شب هجران دارد
کاش اینبار به پایان برسد فاصله ها
شوق دیدار تو را این تن بی جان دارد
تو نبین ظاهر دریای دلم ارام است
صبح طوفانی و امواج فراوان دارد
برکویر غزلم یاد تو میروید باز
ابرچشمم زغمت حسرت باران دارد
آتشی زد همه خاکستر یادت به دلم
یاد هر خاطره یک شعلهی سوزان دارد
۱۶.۴k
۱۱ مهر ۱۴۰۱