بر نامه ریزی
سیاستگذاری اجتماعی
برنامهریزی بر بساطی که بساطی نیست!
امیر ثامنی (رئیس گروه آمایش سرزمین سازمان برنامه و بودجه کشور)
تنها ۱۵ سال پس از استقرار نظام برنامه ریزی مدرن در کشور با تاسیس سازمان برنامه و تصویب اولین برنامه عمرانی هفت ساله، گروه مشاوران دانشگاه هاروارد به سرپرستی تاس.اچ مک لئود در سال ۱۳۳۸ با هدف بررسی نظام برنامهریزی ایران و ارائه پیشنهادها و راه حل های لازم برای تهیه برنامه سوم عمرانی (۱۳۴۲-۱۳۴۶) وارد ایران شده و پس از سه سال بررسی و ارائه گزارش در سال ۱۳۴۱ کشور را ترک کردند. عجیب آنجاست که هنوز پس از گذشت نزدیک به ۶۰ سال از ارائه گزارش آسیب شناسی نظام برنامه ریزی ایران، محتوای این گزارش گویی تازه و دستپخت روز بوده و کماکان قاطبه مسائل، چالش ها و آسیب های شناسایی و تحلیل شده از سوی این گروه، به صورت کاملا ملموس و عینی به قوت خویش باقی بوده و حتی بر شدت و دامنه آن نیز افزوده شده است.
به سبب فقدان اعتمادبهنفس ملی و کمبود دانایی لازم در ایران نوین عصر پهلوی اول، از آنجا که شالودههای اصلی کشورداری اعم از نظام قانون گذاری، دستگاه دیوانسالاری و ساختار برنامه ریزی کشور، همه و همه به صورت تقلیدی و کپی برداری شده از کشورهای دیگر (فرانسه، بلژیک، آلمان و…) در ایران بنیان گرفت، بنابراین همواره مغالطه «نگاه به بیرون» و «راهبرد تقلید کورکورانه» بر «نگاه به درون» و «راهبرد فهم ایران»، چه در دانشگاه ها و مراکز تحقیقاتی و چه در دستگاه های اجرائی برتری داشته و خطای محاسباتی الگوگیری های مع الفارق از سایر کشورها (قیاس ایران با کره جنوبی، ترکیه یا مالزی) مبنای عمل بوده است؛ هرچند در انجام همین رونویسیها نیز چندان موفق نبوده ایم!
علاوه بر همه آسیب ها و نارسایی های متعدد احصا شده برای تحلیل ناکامی یا شکست برنامه ریزی در ایران در مقالات و کتب مختلف، به نظر می رسد یکی از سویه های مغفول مانده این وضعیت را باید در بساط هایی ادراکی همچون اغتشاش ها و نارسایی های تئوریک، مفروضات و باورهای اثبات نشده و ابهام ها و سوال های بدون جواب جست وجو کرد که نقشی انکارناپذیر در بدفهمی ها، استمرار ناکارآمدی ها، حل نشدن مسائل و خروج از بحران داشته است. عواملی که همواره در حاشیه قرار داشته و کمتر به نقش و اهمیت آنها اندیشیده شده است. این عوامل را می توان در محورهای زیر دسته بندی کرد:
الف) اغتشاش ها و نارسایی های تئوریک: در ایران از دریچه «نظریه» به موضوعات و پدیده ها نگریسته نمی شود و چه در سطح جامعه و چه در سطح مسئولان، صرفا فهم و درک شخصی (مردم و مسئولان) مبنای تحلیل و تصمیم گیری بوده است. متاسفانه کمتر باور و اعتقاد قدرتمندی برای کاربست چارچوب تئوریک و منطقی برای مواجهه با موضوعات و پدیده ها وجود داشته است؛ نه اینکه تئوری های پاسخ گو و متناسب با شرایط ایران، در دانشگاه ها و مراکز تحقیقاتی تبیین و نظریه پردازی شده باشد.
غالب مفاهیم، تکنیکها و نظریات رایج در نظام برنامه ریزی کشور، عاریه گرفته شده از کشورهای پیشرو هستند که در «نهضت ترجمه و کلاژکاریهای» مورد پسند دانشگاهی کشور به تدریج به عرصه حرفه نیز رسوخ پیدا کرده اند. مفاهیم، تکنیک ها یا نظریاتی که در آن کشورها به فراخور اقتضائات و ویژگی های جامعه، دولت و سرزمین و در طی چندین دهه تکامل یافته و عملیاتی شده، در ایران بدون توجه به زمینه و زمانه برنامه ریزی، به صورت کاریکاتوری از آن بروز و ظهور یافته اند. برای مثال، مفهوم «مشارکت» و «اجماع» ذی نفعان و ذی مدخلان در فرایند تصمیم سازی و پیشبرد امور، به جای فراهم کردن ترتیبات شکلگیری اتاق فکرهای تخصصی برای ایده پردازی، طراحی فرایندها و سناریونگاری نتایج و پیامدها، در قالب تخفیف یافته «جلسه ای» اداره کردن و تصمیم گرفتن امورات، به یکی از اساسیترین آفتهای نظام برنامهریزی تبدیل شده است.
ادامه دارد .
برنامهریزی بر بساطی که بساطی نیست!
امیر ثامنی (رئیس گروه آمایش سرزمین سازمان برنامه و بودجه کشور)
تنها ۱۵ سال پس از استقرار نظام برنامه ریزی مدرن در کشور با تاسیس سازمان برنامه و تصویب اولین برنامه عمرانی هفت ساله، گروه مشاوران دانشگاه هاروارد به سرپرستی تاس.اچ مک لئود در سال ۱۳۳۸ با هدف بررسی نظام برنامهریزی ایران و ارائه پیشنهادها و راه حل های لازم برای تهیه برنامه سوم عمرانی (۱۳۴۲-۱۳۴۶) وارد ایران شده و پس از سه سال بررسی و ارائه گزارش در سال ۱۳۴۱ کشور را ترک کردند. عجیب آنجاست که هنوز پس از گذشت نزدیک به ۶۰ سال از ارائه گزارش آسیب شناسی نظام برنامه ریزی ایران، محتوای این گزارش گویی تازه و دستپخت روز بوده و کماکان قاطبه مسائل، چالش ها و آسیب های شناسایی و تحلیل شده از سوی این گروه، به صورت کاملا ملموس و عینی به قوت خویش باقی بوده و حتی بر شدت و دامنه آن نیز افزوده شده است.
به سبب فقدان اعتمادبهنفس ملی و کمبود دانایی لازم در ایران نوین عصر پهلوی اول، از آنجا که شالودههای اصلی کشورداری اعم از نظام قانون گذاری، دستگاه دیوانسالاری و ساختار برنامه ریزی کشور، همه و همه به صورت تقلیدی و کپی برداری شده از کشورهای دیگر (فرانسه، بلژیک، آلمان و…) در ایران بنیان گرفت، بنابراین همواره مغالطه «نگاه به بیرون» و «راهبرد تقلید کورکورانه» بر «نگاه به درون» و «راهبرد فهم ایران»، چه در دانشگاه ها و مراکز تحقیقاتی و چه در دستگاه های اجرائی برتری داشته و خطای محاسباتی الگوگیری های مع الفارق از سایر کشورها (قیاس ایران با کره جنوبی، ترکیه یا مالزی) مبنای عمل بوده است؛ هرچند در انجام همین رونویسیها نیز چندان موفق نبوده ایم!
علاوه بر همه آسیب ها و نارسایی های متعدد احصا شده برای تحلیل ناکامی یا شکست برنامه ریزی در ایران در مقالات و کتب مختلف، به نظر می رسد یکی از سویه های مغفول مانده این وضعیت را باید در بساط هایی ادراکی همچون اغتشاش ها و نارسایی های تئوریک، مفروضات و باورهای اثبات نشده و ابهام ها و سوال های بدون جواب جست وجو کرد که نقشی انکارناپذیر در بدفهمی ها، استمرار ناکارآمدی ها، حل نشدن مسائل و خروج از بحران داشته است. عواملی که همواره در حاشیه قرار داشته و کمتر به نقش و اهمیت آنها اندیشیده شده است. این عوامل را می توان در محورهای زیر دسته بندی کرد:
الف) اغتشاش ها و نارسایی های تئوریک: در ایران از دریچه «نظریه» به موضوعات و پدیده ها نگریسته نمی شود و چه در سطح جامعه و چه در سطح مسئولان، صرفا فهم و درک شخصی (مردم و مسئولان) مبنای تحلیل و تصمیم گیری بوده است. متاسفانه کمتر باور و اعتقاد قدرتمندی برای کاربست چارچوب تئوریک و منطقی برای مواجهه با موضوعات و پدیده ها وجود داشته است؛ نه اینکه تئوری های پاسخ گو و متناسب با شرایط ایران، در دانشگاه ها و مراکز تحقیقاتی تبیین و نظریه پردازی شده باشد.
غالب مفاهیم، تکنیکها و نظریات رایج در نظام برنامه ریزی کشور، عاریه گرفته شده از کشورهای پیشرو هستند که در «نهضت ترجمه و کلاژکاریهای» مورد پسند دانشگاهی کشور به تدریج به عرصه حرفه نیز رسوخ پیدا کرده اند. مفاهیم، تکنیک ها یا نظریاتی که در آن کشورها به فراخور اقتضائات و ویژگی های جامعه، دولت و سرزمین و در طی چندین دهه تکامل یافته و عملیاتی شده، در ایران بدون توجه به زمینه و زمانه برنامه ریزی، به صورت کاریکاتوری از آن بروز و ظهور یافته اند. برای مثال، مفهوم «مشارکت» و «اجماع» ذی نفعان و ذی مدخلان در فرایند تصمیم سازی و پیشبرد امور، به جای فراهم کردن ترتیبات شکلگیری اتاق فکرهای تخصصی برای ایده پردازی، طراحی فرایندها و سناریونگاری نتایج و پیامدها، در قالب تخفیف یافته «جلسه ای» اداره کردن و تصمیم گرفتن امورات، به یکی از اساسیترین آفتهای نظام برنامهریزی تبدیل شده است.
ادامه دارد .
۳.۸k
۱۶ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.