یادی ازقاله مره......بخش دوم
یادی ازقاله مره......بخش دوم
شش سال است در بازار قدیمی شهر بوکان و در مراسماتی که به یاد بمباران شیمایی حلبجه و سردشت برگزار می شود از او نشانی نیست و از شمشالش صدایی بر نمی آید،.
او که نماد مظلومیت هنرمندان در شهر بوکان است، در شب پنجشنبه 31 اردیبهشت 1388 بعد از یک بیماری سخت برای همیشه به همراه شمشالش خاموش شد.
از آن زمان به بعد از شمشال طلایی قاله مه ره نوایی به گوش نمی رسد و مرگ توانست قاله مه ره را از شمشالش، همدم تمامی روزهای خوش و ناخوش زندگیش جدا سازد.
گوسفندی می دهد و شمشالی می گیرد
«قادر عبدالله زاده« که به خاطر روحیه وشخصیت آرامش از سوی یکی از شیوخ کردستان "قاله مه ره" خوانده شد، در اوایل زمستان سال 1304 در روستایی به نام کولیج، در خانواد ه ای که همگی در نواختن شمشال دستی توانا و نفسی طلایی داشتند، به دنیا آمد.
قاله مه ره خیلی زود عاشق شد، آن هم در کودکی،اما رقیبی سر سخت مانع وصالش می شد.
خودش می گوید: «عاشق شمشال سید شده بودم. چند بار پیشنهاد خرید شمشالش را دادم اما قبول نکرد. پس از مدتی مریض شد و مرد. من هم شمشالش را از پسرش با یک راس گوسفند که آن زمان 5 قِران قیمت داشته معاوضه کردم.»
بدین ترتیب آخرین نوازنده شمشال، شمشالش را می یابد و تا آخرین دقایق عمرش به مانند بخشی از وجودش همیشه همراهش بود، روزها در لای آستینش و شب ها در زیر بالشش می گذاشت.
#کورد
#کوردستان
#تمدن
#اصالت
#فرهنگ
شش سال است در بازار قدیمی شهر بوکان و در مراسماتی که به یاد بمباران شیمایی حلبجه و سردشت برگزار می شود از او نشانی نیست و از شمشالش صدایی بر نمی آید،.
او که نماد مظلومیت هنرمندان در شهر بوکان است، در شب پنجشنبه 31 اردیبهشت 1388 بعد از یک بیماری سخت برای همیشه به همراه شمشالش خاموش شد.
از آن زمان به بعد از شمشال طلایی قاله مه ره نوایی به گوش نمی رسد و مرگ توانست قاله مه ره را از شمشالش، همدم تمامی روزهای خوش و ناخوش زندگیش جدا سازد.
گوسفندی می دهد و شمشالی می گیرد
«قادر عبدالله زاده« که به خاطر روحیه وشخصیت آرامش از سوی یکی از شیوخ کردستان "قاله مه ره" خوانده شد، در اوایل زمستان سال 1304 در روستایی به نام کولیج، در خانواد ه ای که همگی در نواختن شمشال دستی توانا و نفسی طلایی داشتند، به دنیا آمد.
قاله مه ره خیلی زود عاشق شد، آن هم در کودکی،اما رقیبی سر سخت مانع وصالش می شد.
خودش می گوید: «عاشق شمشال سید شده بودم. چند بار پیشنهاد خرید شمشالش را دادم اما قبول نکرد. پس از مدتی مریض شد و مرد. من هم شمشالش را از پسرش با یک راس گوسفند که آن زمان 5 قِران قیمت داشته معاوضه کردم.»
بدین ترتیب آخرین نوازنده شمشال، شمشالش را می یابد و تا آخرین دقایق عمرش به مانند بخشی از وجودش همیشه همراهش بود، روزها در لای آستینش و شب ها در زیر بالشش می گذاشت.
#کورد
#کوردستان
#تمدن
#اصالت
#فرهنگ
۲.۱k
۱۹ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.