حال تهوع میگیری اگر بدانی

حالِ تهوع میگیری ... اگر بدانی
که یک مارِ بزرگ بلعیده ام
چنبره زده گوشه دلم
نیش میزند به محرمانه‌ترین حرف‌هایِ ما
به خاطراتِ ما
دچارِ خوفِ میشوی
اگر بدانی
چیزی مثلِ یک گودالِ بزرگ مرا بلعیده است
مثلِ تاریکی‌ محض
سکوتِ مطلق ... شب ... شب ... شب
و من چنبره می‌‌زنم رویِ تمامِ خاطراتی که ... دیگر با تو ندارم .

خوش به حالِ مار
تنها موجودیست که پیچ و تابش از درد نیست

از این تلخ تر نمی‌‌شد نوشت .

نیکی‌ فیروزکوهی
پاییز صد ساله شد/نشر ماه باران
دیدگاه ها (۶)

اشتباه می گیریمن را با صندلی، با در، با دیوار...با عطر ملایم...

خداکند دیوانه نشودمردی که تمام دیشبخوابت را دیده استوبعد ازط...

مادرم به بختِ سپیدِ دخترانش فکر می‌کندخواهرم به آفتاببه روز‌...

‍ عکاس خودم ^__^عاشق که باشی‌ ، قلبت همیشه بازیچه ی تزلزلِ ز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط