این داستان:وقتی یه همسایه میاد دم در و میگه روا کراشم و..
زنگ در و زدن جونگ کوکم خونه بود یه پسره بود من:بله بفرمایید پسره:سلام ببخشید من رو شما کراش دارم همون موقع جونگ کوک زد رو بازوم و در و کامل باز کردم جونگ کوک عصبانی شد و آروم گفت گمشو باز نرفت اینه کرگدن منو نگاه میکرد یهو یه داد بلند زد گمشووووووووووووووووووووو ترسید رفت عصبی بود باخودش کلنجار رفت کوک:کراش دارم یعنی چی کراش دارم من:جونگ کوک ولش کن رفت کوک:نه چرا چرا گائول اعصابمو خورد کرد من:مال منم بد کرد
۱۱۸.۳k
۲۴ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.