عاشقانه
عزیز جانم
چند روزی هست به هوای بودنت
همه جا را گل نشانده ام
گردِ اندوه از سرِ هر لاله
با اشک فراوان شسته ام
گوشه گوشه ی دلبستگی هایم
عود روشن کرده ام
با رایحه ی همان عطر دلانگیزی
که هر روز مرا مست گریبانت میکرد
همه ی شعرهایم را
با ردیف آمدنت موزون کرده ام
حتی به خورشید سپرده ام
آمدنت را نور افشانی کند
از باران خواسته ام کوچه به کوچه آمدنت را
آب پاشی کند
من فراموش نکرده ام...
اینکه به باد بگویم
شال گردنت را پر از عطر
شکوفه های گیلاس کند
پنجره ها را به استقبال از تو
گشوده ام
چشمهایم را به در دوخته ام
آه که چه شیرین است
شرم نگاهت بعداز اینهمه دوری
من برای تو مردن را خیلی مرور کرده ام
بیا که حظ حضورت
صفای دیرین است
بیا ودست مرا بگیر
از این تنهایی
به هیجان
نگاهت ببر...
میخواهم آبی تر از همیشه پرپر بزنم
در آسمان چشمهایت.....
چند روزی هست به هوای بودنت
همه جا را گل نشانده ام
گردِ اندوه از سرِ هر لاله
با اشک فراوان شسته ام
گوشه گوشه ی دلبستگی هایم
عود روشن کرده ام
با رایحه ی همان عطر دلانگیزی
که هر روز مرا مست گریبانت میکرد
همه ی شعرهایم را
با ردیف آمدنت موزون کرده ام
حتی به خورشید سپرده ام
آمدنت را نور افشانی کند
از باران خواسته ام کوچه به کوچه آمدنت را
آب پاشی کند
من فراموش نکرده ام...
اینکه به باد بگویم
شال گردنت را پر از عطر
شکوفه های گیلاس کند
پنجره ها را به استقبال از تو
گشوده ام
چشمهایم را به در دوخته ام
آه که چه شیرین است
شرم نگاهت بعداز اینهمه دوری
من برای تو مردن را خیلی مرور کرده ام
بیا که حظ حضورت
صفای دیرین است
بیا ودست مرا بگیر
از این تنهایی
به هیجان
نگاهت ببر...
میخواهم آبی تر از همیشه پرپر بزنم
در آسمان چشمهایت.....
۶.۳k
۲۶ اسفند ۱۴۰۱