ماه عشق پارت ۴۰ ادامه ی پارت قبل
#مایا
اشکامو پاک کردم جونگ کوک تکیه داد منم تکیه دادمو رو سرمو گذاشتم رو شونش منم استرس داشتم بدنم یخ کرده بود از استرس زیاد دستامو به خودم گرفتم که کرمم بشه کوک:مایا من:هوم کوک:حالت خوبه من:آره خوبم یکم بدنم یخ کرده سردم کوک:بیا تو بغلم تا گرمت کنم من:😊باشه منو گرفت تو بغلش و بازوهامو میمالید تا گرمم شه کوک:نظرت چیه امروز بیرون نریم من:نه اتفاقا کلی به بیرون احتیاج دارم کوک:پس لب صاحل بریم من:آره کوک:پس پاشو بریم من:باشه کوک:گرمت شد من:آره خیلی کوک:خوبه پس پاشو بریم پاشو پاشو من:خیله خوب پاشدم رفتم آماده شدم یه شرطک مشکی با یه نیم تنه مشکی و روش یه لباس سفید پوشیدم ولی جلوشو نبستم(خیلی دوست دارم وقتی لب صاحلم اینجوری لباس بپوشم😂😃) با یه کلاه آقتابی مشکی گوشه دار ولی خواستم لب صاحل سرم کنم من:جونگ کوک من آماده ام کوک:اومدم نشستم با کلام ور رفتم تو انگوشتم میچرخوندم بدختی تو این بود هعی میرفت اونور😐😂 بعد دیگه نکردم گذاشتم رو سرم یکم آوردم پایین گذاشتم رو صورتم که جونگ کوک اومد کلاهو از رو صورتم برداشت و اومد نزدیک صورتم هیچی نمیگفتیم فقط میخواستم یکم آروم بشم که جونگ کوک یه دستشو گذاشت رو صورتم منم دستشو گرفتم و لباشو چسبوند رو لبام و لبامو مک زد منم همراهیش کردم و جونگ کوکم وزنشو انداخت روم و ادامه داد یکم از لبام جدا شد کوک:هیچ وقت ندیدم انقدر همراهی کنی من:از این به بعد میکنم کوک:خیلی خوبه دوباره لباشو چسبوند رو لبام و لبامو بیشتر مک زد و با کم آوردن نفس از هم جدا شدیم ولی هنوز نزدیک هم بودیم و کوک دو تا دستاش کنارم بود من:بریم کوک:بریم ازم فاصله گرفت و دستمو گرفت بلند کرد و باهم رفتیم سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت صاحل یکم شیشه پنجرو دادم پایین دستمو دادم بیرون تا باد بخوره من:چه باد خوبی میاد کوک:آره خیلی دوست دارم من:منم دوست دارم دستمو آوردم تو و جونگ کوک اون یکی دستمو گرفت گذاشت رو پاش که رسیدیم لب صاحل و منم پیاده شدم باهم رفتیم جلو سمت دریا پامو که میزاشتم رو شنا خیلی حس خوبی داشتم میپریدم بالا پایین رفتم جلو تر رو ماسه ها وایسادم که حس کردم یکی اومد منو از پشت بغل کرد با نگاه کردن به دستاش فهمیدم جونگ کوک سرمو یکم دادم عقب رو شونش گذاشتم کوک:بشینیم من:بشینیم کوک:خیله خوب یهو حس کردم دارم میوفتم فهمیدم جونگ کوک داره خودشو میندازه زمین و منم گرفته بود و باهم افتادیم اصلا خوابیدیم رو زمین من:جونگ کوک تازه رفته بودی حموم ببین تو موهات شن رفته کوک:عب نداره دوباره میرم ولی خودتم حموم رفته بودیا من:آره منم دوباره میرم کوک:بریم تو آب من:سرده کوک:فکر نمیکنم بریم من:هرچی شما بگی کوک:پس هرچی من بگم
اشکامو پاک کردم جونگ کوک تکیه داد منم تکیه دادمو رو سرمو گذاشتم رو شونش منم استرس داشتم بدنم یخ کرده بود از استرس زیاد دستامو به خودم گرفتم که کرمم بشه کوک:مایا من:هوم کوک:حالت خوبه من:آره خوبم یکم بدنم یخ کرده سردم کوک:بیا تو بغلم تا گرمت کنم من:😊باشه منو گرفت تو بغلش و بازوهامو میمالید تا گرمم شه کوک:نظرت چیه امروز بیرون نریم من:نه اتفاقا کلی به بیرون احتیاج دارم کوک:پس لب صاحل بریم من:آره کوک:پس پاشو بریم من:باشه کوک:گرمت شد من:آره خیلی کوک:خوبه پس پاشو بریم پاشو پاشو من:خیله خوب پاشدم رفتم آماده شدم یه شرطک مشکی با یه نیم تنه مشکی و روش یه لباس سفید پوشیدم ولی جلوشو نبستم(خیلی دوست دارم وقتی لب صاحلم اینجوری لباس بپوشم😂😃) با یه کلاه آقتابی مشکی گوشه دار ولی خواستم لب صاحل سرم کنم من:جونگ کوک من آماده ام کوک:اومدم نشستم با کلام ور رفتم تو انگوشتم میچرخوندم بدختی تو این بود هعی میرفت اونور😐😂 بعد دیگه نکردم گذاشتم رو سرم یکم آوردم پایین گذاشتم رو صورتم که جونگ کوک اومد کلاهو از رو صورتم برداشت و اومد نزدیک صورتم هیچی نمیگفتیم فقط میخواستم یکم آروم بشم که جونگ کوک یه دستشو گذاشت رو صورتم منم دستشو گرفتم و لباشو چسبوند رو لبام و لبامو مک زد منم همراهیش کردم و جونگ کوکم وزنشو انداخت روم و ادامه داد یکم از لبام جدا شد کوک:هیچ وقت ندیدم انقدر همراهی کنی من:از این به بعد میکنم کوک:خیلی خوبه دوباره لباشو چسبوند رو لبام و لبامو بیشتر مک زد و با کم آوردن نفس از هم جدا شدیم ولی هنوز نزدیک هم بودیم و کوک دو تا دستاش کنارم بود من:بریم کوک:بریم ازم فاصله گرفت و دستمو گرفت بلند کرد و باهم رفتیم سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت صاحل یکم شیشه پنجرو دادم پایین دستمو دادم بیرون تا باد بخوره من:چه باد خوبی میاد کوک:آره خیلی دوست دارم من:منم دوست دارم دستمو آوردم تو و جونگ کوک اون یکی دستمو گرفت گذاشت رو پاش که رسیدیم لب صاحل و منم پیاده شدم باهم رفتیم جلو سمت دریا پامو که میزاشتم رو شنا خیلی حس خوبی داشتم میپریدم بالا پایین رفتم جلو تر رو ماسه ها وایسادم که حس کردم یکی اومد منو از پشت بغل کرد با نگاه کردن به دستاش فهمیدم جونگ کوک سرمو یکم دادم عقب رو شونش گذاشتم کوک:بشینیم من:بشینیم کوک:خیله خوب یهو حس کردم دارم میوفتم فهمیدم جونگ کوک داره خودشو میندازه زمین و منم گرفته بود و باهم افتادیم اصلا خوابیدیم رو زمین من:جونگ کوک تازه رفته بودی حموم ببین تو موهات شن رفته کوک:عب نداره دوباره میرم ولی خودتم حموم رفته بودیا من:آره منم دوباره میرم کوک:بریم تو آب من:سرده کوک:فکر نمیکنم بریم من:هرچی شما بگی کوک:پس هرچی من بگم
۶۵.۹k
۰۱ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.