عاشقانه
خستـهام از بیقـراری، خستـه از تکرارها
بـا تـو از دلشوره هایم، گفته بـودم بارها
جار خواهم زد غمت را در میانِ این غـزل
از تـو میگویم که شاید، بشکند هنجارها
دربهدر میکوبم این در را به قصدِ وا شدن
بسته راهم را بـه رویت بـاز هم دیـوارها
مهـربـانی کـردم و نـامهـربـانی میکنی!
گفته بودند از محبّت میشود گُل، خارها!
انتظارِ دیدنت گاه از رسیـدن بهتـر است
میـزند سیلی به ساحل ، موج در دیدارها
شیر، خالی کرده میدان را که آهو میشود
در میـانِ ایـن هیـاهـو طُعمهی کفتارها
سربلنـد از امتـحانِ عشق بیـرون میروم
عشق سرها بُـرده اینسان، بر فـرازِ دارها
بـا تـو از دلشوره هایم، گفته بـودم بارها
جار خواهم زد غمت را در میانِ این غـزل
از تـو میگویم که شاید، بشکند هنجارها
دربهدر میکوبم این در را به قصدِ وا شدن
بسته راهم را بـه رویت بـاز هم دیـوارها
مهـربـانی کـردم و نـامهـربـانی میکنی!
گفته بودند از محبّت میشود گُل، خارها!
انتظارِ دیدنت گاه از رسیـدن بهتـر است
میـزند سیلی به ساحل ، موج در دیدارها
شیر، خالی کرده میدان را که آهو میشود
در میـانِ ایـن هیـاهـو طُعمهی کفتارها
سربلنـد از امتـحانِ عشق بیـرون میروم
عشق سرها بُـرده اینسان، بر فـرازِ دارها
۶.۶k
۲۲ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.