هم شاعر خوبی بود هم خوشتیپ که همه عاشقش بودن
هم شاعر خوبی بود هم خوشتیپ که همه عاشقش بودن
وهم شمشیر زن خوبی بود و از روی حسادت، این قاجاری چشمش را کور کرد وبهش تجاوز کردن این شد که قاجارها آمدند مملکت را ویران کردن...
نهم آبان ماه. سال ۱۱۷۳ خورشیدی
یک روز بعد از دستگیری لطفعلیخان زند، او را با سی تن سوار، به سرکردگی حیدرخان سیستانی به کرمان روانه کردند.
آغامحمدخان نیروی زیادی را مامور به آوردن او به کرمان کرد. در راین او را از طایفه سیستانی تحویل گرفته و با غل وزنجیر به کرمان بردند. صحنه روبرو شدن لطفعلیخان و آغامحمدخان در سنگر خارج کرمان رخ داد. معمولا محاوره و گفتگویی بین شاه و فردی که مورد مجازات قرار میگرفت انجام می شد. مشهور است که لطفعلیخان این بیت مولانا را خواند:
نیست ما را از قضای حق گله
عار ناید شیر را از سلسله
لطفعلیخان بسیار اهل شعر بود و اشعار بسیاری را خوانده بود و در خاطر داشت و مناسب حال این بیت را در آن حال بیان کرده بود. به هر حال آغامحمدخان دستور داد تا چشمهایش را از کاسه درآورند. زخمهایش جدی بود، در حدی که کشنده باشد، ولی در آن حال هوشیار بود. سپس مشهور است که شاه قاجار آن فرمان بی شرمانه را صادر کرد.
بقول فارسنامه ناصری : "جمعی از غلامان ترکمن را فرمان داد که با آن نادره زمان معامله قوم لوط نمودند" . جونز و ملکم به آن اشاراتی دارند. تاریخ محمدی هم اشاره ای دارد. بقیه منابع که گاه اشاره کرده اند منابع متاخر هستند.
یارب ستدی مملکت از همچو منی
دادی به مخنثی نه مردی نه زنی
از گردش روزگار معلومم شد
پیش تو چه دَف زنی چه شمشیر زنی
#فردوس_برین
وهم شمشیر زن خوبی بود و از روی حسادت، این قاجاری چشمش را کور کرد وبهش تجاوز کردن این شد که قاجارها آمدند مملکت را ویران کردن...
نهم آبان ماه. سال ۱۱۷۳ خورشیدی
یک روز بعد از دستگیری لطفعلیخان زند، او را با سی تن سوار، به سرکردگی حیدرخان سیستانی به کرمان روانه کردند.
آغامحمدخان نیروی زیادی را مامور به آوردن او به کرمان کرد. در راین او را از طایفه سیستانی تحویل گرفته و با غل وزنجیر به کرمان بردند. صحنه روبرو شدن لطفعلیخان و آغامحمدخان در سنگر خارج کرمان رخ داد. معمولا محاوره و گفتگویی بین شاه و فردی که مورد مجازات قرار میگرفت انجام می شد. مشهور است که لطفعلیخان این بیت مولانا را خواند:
نیست ما را از قضای حق گله
عار ناید شیر را از سلسله
لطفعلیخان بسیار اهل شعر بود و اشعار بسیاری را خوانده بود و در خاطر داشت و مناسب حال این بیت را در آن حال بیان کرده بود. به هر حال آغامحمدخان دستور داد تا چشمهایش را از کاسه درآورند. زخمهایش جدی بود، در حدی که کشنده باشد، ولی در آن حال هوشیار بود. سپس مشهور است که شاه قاجار آن فرمان بی شرمانه را صادر کرد.
بقول فارسنامه ناصری : "جمعی از غلامان ترکمن را فرمان داد که با آن نادره زمان معامله قوم لوط نمودند" . جونز و ملکم به آن اشاراتی دارند. تاریخ محمدی هم اشاره ای دارد. بقیه منابع که گاه اشاره کرده اند منابع متاخر هستند.
یارب ستدی مملکت از همچو منی
دادی به مخنثی نه مردی نه زنی
از گردش روزگار معلومم شد
پیش تو چه دَف زنی چه شمشیر زنی
#فردوس_برین
۳.۴k
۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۹