رمان شراب خونی🤤🍷
#شراب_خونی
#part33
"ویو تهیونگ"
لباس عوض کردم و رفتم یک دوش ۵ مینی گرفتم و اومدم بیرون...هه هنوز بورام داشت با کوک حرف میزد...صداشون میومد
کوک:اره هنوز اون روز رو یادمه
و بورام بلند بلند میخندید
کاشکی به کوک نمیگفتم که بورام هم توی دنیای ادم هاست...لعنتی....خودم همه چیز رو خراب کردم🥲💔
چی فکر کرده بودم باخودم؟؟...الان چه خاکی بر سرم بریزم...معلومه چی میشه...بورام رو حیه اش خیلی بهتر شده حتما با کوک ازدواج میکنه...
هنوز هم صداشون میومد
کوک:اکی...من دیگه میرم...عااا راستی تو که توی دنیای خون اشام ها درس نخوندی...نمیای مدرسه؟؟
بورام:اومممم چرا حتما میام ...میدونی خونه خیلی حوصله سر بره...فردا میام...کارهای ثبت نامم هم میکنم
کوک:اکی...فعلااااا
بورام:بای بای کوکی🥺🫀
هه کاشکی یک بار حداقل من و اینجوری صدا میکرد🥺💔
#part33
"ویو تهیونگ"
لباس عوض کردم و رفتم یک دوش ۵ مینی گرفتم و اومدم بیرون...هه هنوز بورام داشت با کوک حرف میزد...صداشون میومد
کوک:اره هنوز اون روز رو یادمه
و بورام بلند بلند میخندید
کاشکی به کوک نمیگفتم که بورام هم توی دنیای ادم هاست...لعنتی....خودم همه چیز رو خراب کردم🥲💔
چی فکر کرده بودم باخودم؟؟...الان چه خاکی بر سرم بریزم...معلومه چی میشه...بورام رو حیه اش خیلی بهتر شده حتما با کوک ازدواج میکنه...
هنوز هم صداشون میومد
کوک:اکی...من دیگه میرم...عااا راستی تو که توی دنیای خون اشام ها درس نخوندی...نمیای مدرسه؟؟
بورام:اومممم چرا حتما میام ...میدونی خونه خیلی حوصله سر بره...فردا میام...کارهای ثبت نامم هم میکنم
کوک:اکی...فعلااااا
بورام:بای بای کوکی🥺🫀
هه کاشکی یک بار حداقل من و اینجوری صدا میکرد🥺💔
۶.۵k
۳۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.