غرق در خیال تو
غرق در خیال تو
بی خیال جهانم
و خوب می دانم
جز در گرمگاه سینه ات
عاشقی نمی توانم
با من بگو
بگو تا بدانم
چرا پیش روی حضورت
اینچنین ناتوانم
چرا وقتی دور می شوی
شبیه مرده ای بی جانم
چرا وقتی که نیستی
خانه به دوش و بی سر و سامانم
با توام
با تو ای تمام جهانم
تو همان دریایی که من
چونان موج در خیال حضورت روانم
و آنچنان دربند دوست داشتنت
گرفتار آمده ام
که جدایی از تو را هیچ نمی توانم
باور کن این شب ها
از شدت دلتنگی
مدام درگیر بارانم
کاشکی باورت شود
که تنها تویی حضرت جانم
بی خیال جهانم
و خوب می دانم
جز در گرمگاه سینه ات
عاشقی نمی توانم
با من بگو
بگو تا بدانم
چرا پیش روی حضورت
اینچنین ناتوانم
چرا وقتی دور می شوی
شبیه مرده ای بی جانم
چرا وقتی که نیستی
خانه به دوش و بی سر و سامانم
با توام
با تو ای تمام جهانم
تو همان دریایی که من
چونان موج در خیال حضورت روانم
و آنچنان دربند دوست داشتنت
گرفتار آمده ام
که جدایی از تو را هیچ نمی توانم
باور کن این شب ها
از شدت دلتنگی
مدام درگیر بارانم
کاشکی باورت شود
که تنها تویی حضرت جانم
۴.۶k
۲۷ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.