forbidden love 6
چان آهی از کلافگی کشید و گفت
-تا کی میخوای خودت رو اذیت کنی؟ پس کی میخوای فراموشش کنی
-هیچ کلمه ای نمیتونه عمق دلتنگیام برای اونو توصیف کنه. پس اگه..اگه اخرش قرار بود بزاره بره چرا این قدر با من وقت گذروند
بغضش ترکید. خاطراتش براش مرور میشدن گذشته ی دردناکش رو بهش یادآوری میکردن
چند نفری متوجه گریه های پسر توی بغل چان شدن اما هیچکس صدای شکستن قلب هیونجین رو نشنید.
نمیدونست چرا فلیکس داره گریه میکنه و همین موضوع براش عذاب آور بود.
از بغل چان بیرون اومد و اشکاش رو پاک کرد.
-ولی دیگه قرار نیست اینطوری باشه هیونگ
چان لبخندی از روی رضایت زد و با لحنی راضی گفت
- خوبه خوشالم از اینکه میبینم دیگه به مغز اضافی نیاز نداری
خنده ی کوتاهی از حرف چان کرد و سعی کرد بحث رو عوض کنه.
باز هم هیچکس متوجه دست های مشت شده هیونجین نشد.
-نباید حسودی کنم. تو دیگه مال من نیستی
-تا کی میخوای خودت رو اذیت کنی؟ پس کی میخوای فراموشش کنی
-هیچ کلمه ای نمیتونه عمق دلتنگیام برای اونو توصیف کنه. پس اگه..اگه اخرش قرار بود بزاره بره چرا این قدر با من وقت گذروند
بغضش ترکید. خاطراتش براش مرور میشدن گذشته ی دردناکش رو بهش یادآوری میکردن
چند نفری متوجه گریه های پسر توی بغل چان شدن اما هیچکس صدای شکستن قلب هیونجین رو نشنید.
نمیدونست چرا فلیکس داره گریه میکنه و همین موضوع براش عذاب آور بود.
از بغل چان بیرون اومد و اشکاش رو پاک کرد.
-ولی دیگه قرار نیست اینطوری باشه هیونگ
چان لبخندی از روی رضایت زد و با لحنی راضی گفت
- خوبه خوشالم از اینکه میبینم دیگه به مغز اضافی نیاز نداری
خنده ی کوتاهی از حرف چان کرد و سعی کرد بحث رو عوض کنه.
باز هم هیچکس متوجه دست های مشت شده هیونجین نشد.
-نباید حسودی کنم. تو دیگه مال من نیستی
۱۲۲
۰۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.