تک پارتی:)
وقتی داری به بچتون شیر میدی و اون یکیشو میزاره دهنش(جونگکوک)
"من هنوز پشمام ریخته عاقا... این چه درخواستیه خببب😂"
با دو به سمت اتاق های طبقه ی بالا رفتم
+اومدم خوشگل مامان...
وقتی بچه ی هشت ماهمو توی بغلم گرفتم یکم اروم تر شد
لباسمو کمی بالا دادم و گزاشتم کارشو انجام بده
به ساعت دیواری اتاق نگاهی انداختم و مطمعن شدم ساعت ۲۱:۲۹ عه..
+چرا اینقد دیر کرده؟
طولی نکشید که صدای باز شدن در خونه رو شنیدم.
-اتتتت
+توی اتاقم کوکی...
جونگکوک اروم وارد اتاق شد و منو توی اون حالت دید.
ابروهاش تو هم رفت
-این مگه همین امروز صب شیر نخورد؟
+بچست خب، زود گشنش میشه... حداقل باید پنج وعده بخوره
-عاااا.. خب پس وعده ی منم بده
+هوم؟!
-به این یه چصه بچه میدی به من نه؟ خب اشتباه میکنی
+جونگکوکااا... بچه شدی؟
-ییاااا
اومد کنارم نشست و اونی که ازاد بودو بوسید و خورد(عیوووو:/)
+دوتا بچه بزرگ میکنم خدایی+
یونگ سول به جونگکوک نگاهی انداخت و اخم کرد و بعدش شروع به گریه کردن کرد
+هییشش.. چیشده مامان؟"رو به بچه"
یونگ سول با دستای کوچیکش سعی میکرد جونگکوکو ازم جدا کنه
-یاااا.. زن منه هااا
یونگ سول مظلومانه به کوک و بعد به من نگاه کرد
+اوخی بگردم دورت دخترک حسودم:> بزنمش؟ هوم؟ بزنمش تا بفهمه به کارای تو دخالت نکنه؟
یونگ سول انگار که میفهمه سرشو به معنی تایید تکون داد
جونگکوک رو اروم هول دادم و گزاشتم یونگ سول به کارش ادامه بده
-ایشششش
جونگکوک ادای اینکه قهره رو در اورد و از اتاق بیرون رفت
ده دقیقه بعد وقتی یونگ سول خوابید رفتم توی پذیرایی و نشستم روی کاناپه بغل کوک
-پاشو برو.. باهات قهرم
+چی!؟ چرا؟
-چراااا؟؟ چرا به اون بیشتر از من اهمیت میدی خببب؟
+عاها حسودیت شده اقای جئون؟
-نخی... اره اصننن حسودی کردممم مشکلیهه؟!
+اروم باششش"خنده"
+در هر صورت دختره توعه پس مثل توعم حسوده
-انگار مامانش اصلا حسود نیست:/"زمزمه"
+شنیدم چی گفتیاااا
-خو چیکار کنم..
+خدایااا... هوففف چیکار کنم باهام اشتی کنی؟
-کیس؟"لباشو غنچه کرد و به سمت جلو اورد"
سطحی بوسیدمش
جونگکوک خیلی سریع بعد از کیس کردنش بغلم کرد
-آخخخخ چقد دلم برات تنگ شده بود مامان خرگوشه...
+مامان خرگوشه؟!"خنده"
-اوهوممم
+چقد خوشبختم که دارمتون:)))
در انتظار کمی حمایتتت؟؟
"من هنوز پشمام ریخته عاقا... این چه درخواستیه خببب😂"
با دو به سمت اتاق های طبقه ی بالا رفتم
+اومدم خوشگل مامان...
وقتی بچه ی هشت ماهمو توی بغلم گرفتم یکم اروم تر شد
لباسمو کمی بالا دادم و گزاشتم کارشو انجام بده
به ساعت دیواری اتاق نگاهی انداختم و مطمعن شدم ساعت ۲۱:۲۹ عه..
+چرا اینقد دیر کرده؟
طولی نکشید که صدای باز شدن در خونه رو شنیدم.
-اتتتت
+توی اتاقم کوکی...
جونگکوک اروم وارد اتاق شد و منو توی اون حالت دید.
ابروهاش تو هم رفت
-این مگه همین امروز صب شیر نخورد؟
+بچست خب، زود گشنش میشه... حداقل باید پنج وعده بخوره
-عاااا.. خب پس وعده ی منم بده
+هوم؟!
-به این یه چصه بچه میدی به من نه؟ خب اشتباه میکنی
+جونگکوکااا... بچه شدی؟
-ییاااا
اومد کنارم نشست و اونی که ازاد بودو بوسید و خورد(عیوووو:/)
+دوتا بچه بزرگ میکنم خدایی+
یونگ سول به جونگکوک نگاهی انداخت و اخم کرد و بعدش شروع به گریه کردن کرد
+هییشش.. چیشده مامان؟"رو به بچه"
یونگ سول با دستای کوچیکش سعی میکرد جونگکوکو ازم جدا کنه
-یاااا.. زن منه هااا
یونگ سول مظلومانه به کوک و بعد به من نگاه کرد
+اوخی بگردم دورت دخترک حسودم:> بزنمش؟ هوم؟ بزنمش تا بفهمه به کارای تو دخالت نکنه؟
یونگ سول انگار که میفهمه سرشو به معنی تایید تکون داد
جونگکوک رو اروم هول دادم و گزاشتم یونگ سول به کارش ادامه بده
-ایشششش
جونگکوک ادای اینکه قهره رو در اورد و از اتاق بیرون رفت
ده دقیقه بعد وقتی یونگ سول خوابید رفتم توی پذیرایی و نشستم روی کاناپه بغل کوک
-پاشو برو.. باهات قهرم
+چی!؟ چرا؟
-چراااا؟؟ چرا به اون بیشتر از من اهمیت میدی خببب؟
+عاها حسودیت شده اقای جئون؟
-نخی... اره اصننن حسودی کردممم مشکلیهه؟!
+اروم باششش"خنده"
+در هر صورت دختره توعه پس مثل توعم حسوده
-انگار مامانش اصلا حسود نیست:/"زمزمه"
+شنیدم چی گفتیاااا
-خو چیکار کنم..
+خدایااا... هوففف چیکار کنم باهام اشتی کنی؟
-کیس؟"لباشو غنچه کرد و به سمت جلو اورد"
سطحی بوسیدمش
جونگکوک خیلی سریع بعد از کیس کردنش بغلم کرد
-آخخخخ چقد دلم برات تنگ شده بود مامان خرگوشه...
+مامان خرگوشه؟!"خنده"
-اوهوممم
+چقد خوشبختم که دارمتون:)))
در انتظار کمی حمایتتت؟؟
۳۸.۶k
۱۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.