جرقه عشق پارت ۵۹
یهو صدا بچه اومد من:عررررررررررررر بعد دکتر اومد بیرون همه رفتیم سمت دکتر دکتر:یکی یکی چه خبره بابای بچه کیه همه :من دکتر:آقایون این بچه باباش کیه همه:من من:ساکت شید بابا بچه منم دکتر:هوففف خانومتون یه پسر گوگولی براتون به دنیا آورده شکل خودتونه من:میتونم ببینمش دکتر:بله حتما بفرمایید بعد رفتم تو اتاق بچه تو بغل سوفیا سوفیا نگاش میکرد رفتم تو من:عشقم سوفیا:آه جونگ کوک بیا ببینش رفتم گرفتمش بچرو نگاش کردم سوفیا:موهاشو نگاه کن موهاش بلنده دماغ و لباش مثل توعه چشماش و پوستش شبی توعه فرم صورتش(با این حساب جونگ کوک خرگوشه ۲😍😍😍😍😍😍😂) کوک:ولی قلبش مثل توعه بعد چشماشو باز کرد و خندید من:ای جان از الان داره میخنده سوفیا:منم بودم وقتی بابای به این خوشگلیو میدیدم میخندیدم من:عااا😂 یهو گریه کرد من:ای جان چی شد سوفیا:جونگ کوک بدش من شاید گشنشه شیرش بدم من:واقعا باید چیزی که مال من رو بدی بهش سوفیا:حسودی نکن بدش من توهم کمک کن بچه خودشو پاره کرد رفت تو بغل سوفیا آروم شد خندید سوفیا:ای جانم چیه من:بچه عاشقت شد سوفیا:عا اسم جونگ کوک من:تو بزار سوفیا:ام سوجین من:جئون جونگ سوجین خیلی قشنگه
از زبون خودم
بعد جونگ کوک کمک کرد بهش شیر دادم (ببین بچه پسر اینجوری زرت یه دختر خوشگل ببینه محو میشه شیر خوردنشو یادش میره 😐😂😂😂😂) بعد همه اومدن تو کوک:چه خبره سوفیا داره شیر میده در بزنید خوب جیمین:میخوایم ببینیمش تهیونگ:آره کوک:فعلا داری شیرمیخوره الان وقتش نیست (غیرتی شد😐😂😂😂) تهیونگ:بخیل بزار ببینیمش کوک:با کی بودی بخیل داره شیر میده سینه هاش معلومه من:عشقم داد نزن همه فهمیدن کوک:نمیفهمن خوب حرص میدن من:شما دوتا میرید بیرون یا بیام تهیونگ:تو که نمی تونی راه بری من:جونگ کوک کفشمو در بیار جونگ کوک کفشمو در آورد پرت کردم طرفشون خورد تو کله تهیونگ من:نشستم ولی دستم کار میکنه بیرون کوک:حقتون بود من:انقدرم جونگ کوکمو حرص ندید تهیونگ:آیی😣😭 تهیونگ رفت بیرون با جیمین من:جونگ کوک کفشمو بیار ☺ کوک:باشه عشقم رفت کفشمو آورد
دو روز بعد من از بیمارستان مرخص شدم قشنگ اتاقمون شده بود اتاق بچه اسباب بازی جونگ کوک کیسه بکس خریده بود(میخواد بچش مثل خودش عضله ای شه😋😂😂) بچرو بردم گذاشتم رو تخت خودمون با اینکه تخت داشت نمیخواستم ازم دور باشه رفتم کنارش خوابیدم و تو بغلم گرفتمش جونگ کوکم اومد کوک:عشقم من:هیشش عشقم بچه خوابیده آروم تر بعد اومد گفت کوک:اوه ببخشید بعد اومد کنارم خوابید روبه روم بچم وسطمون من:عشقم فکر میکردی همچین روزی بیاد که بچمون کنارمون باشه کوک:من که فکر میکنم دارم خواب میبینم ولی واقعیته
۲ سال بعد
بچه الان دو سالشه و میتونه وایسه و چهار دست و پا بره
از زبون خودم
بعد جونگ کوک کمک کرد بهش شیر دادم (ببین بچه پسر اینجوری زرت یه دختر خوشگل ببینه محو میشه شیر خوردنشو یادش میره 😐😂😂😂😂) بعد همه اومدن تو کوک:چه خبره سوفیا داره شیر میده در بزنید خوب جیمین:میخوایم ببینیمش تهیونگ:آره کوک:فعلا داری شیرمیخوره الان وقتش نیست (غیرتی شد😐😂😂😂) تهیونگ:بخیل بزار ببینیمش کوک:با کی بودی بخیل داره شیر میده سینه هاش معلومه من:عشقم داد نزن همه فهمیدن کوک:نمیفهمن خوب حرص میدن من:شما دوتا میرید بیرون یا بیام تهیونگ:تو که نمی تونی راه بری من:جونگ کوک کفشمو در بیار جونگ کوک کفشمو در آورد پرت کردم طرفشون خورد تو کله تهیونگ من:نشستم ولی دستم کار میکنه بیرون کوک:حقتون بود من:انقدرم جونگ کوکمو حرص ندید تهیونگ:آیی😣😭 تهیونگ رفت بیرون با جیمین من:جونگ کوک کفشمو بیار ☺ کوک:باشه عشقم رفت کفشمو آورد
دو روز بعد من از بیمارستان مرخص شدم قشنگ اتاقمون شده بود اتاق بچه اسباب بازی جونگ کوک کیسه بکس خریده بود(میخواد بچش مثل خودش عضله ای شه😋😂😂) بچرو بردم گذاشتم رو تخت خودمون با اینکه تخت داشت نمیخواستم ازم دور باشه رفتم کنارش خوابیدم و تو بغلم گرفتمش جونگ کوکم اومد کوک:عشقم من:هیشش عشقم بچه خوابیده آروم تر بعد اومد گفت کوک:اوه ببخشید بعد اومد کنارم خوابید روبه روم بچم وسطمون من:عشقم فکر میکردی همچین روزی بیاد که بچمون کنارمون باشه کوک:من که فکر میکنم دارم خواب میبینم ولی واقعیته
۲ سال بعد
بچه الان دو سالشه و میتونه وایسه و چهار دست و پا بره
۲۹.۷k
۰۷ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.