ترکش خاطرات
#ترکش_خاطرات
#پارت_36
𓂃𓈒𓂃𓂃𓈒𓂃𓂃𓈒𓂃𓂃𓈒𓂃𓂃𓈒𓂃𓂃𓈒𓂃𓂃
(از زبون مهرداد)
رسیدم خونه، اون شب خیلی بهم خوش گذشته بود ، کنار رویا عشق دوران نوجوونیم ...
کسی که همیشه تو خیالاتم کنارم بوده و هیچوقت فراموشش نکردم بودم ؛
وایسا پس ندا چطور ؟ رویا راست میگه ؟ گذشتن از یه عشق ساده ارزش رسیدن به بزرگترین آرزوی اون دوره رو نداره؟ توی همون چند دیقه که با رویا حرف زدم انگار همه چی رو یادم رفته بود ، رویا دوباره شده بود همه ی زندگیم...
•••
(از زبون برسام)
چند شب بود نخوابیده بودم ، زیادم لب به غذا نمیزدم ، به اصرار بیتا داشتم چند تا لقمه نون پنیر که خودش برام گرفته بود میخوردم که تلفن زنگ خورد ، لقمه رو قورت دادم و رفتم جواب دادم ؛
از آگاهی تماس گرفته بودن ،
_بله ؟
مامور : آقای برسام شمس ؟
_بفرمایید
مامور : لطفا خودتونو سریع برسونید بیمارستانِ ...
بدون هیچ حرکتی تلفنو گذاشتم و دستامو گذاشتم رو سرم...
بیتا ترسیده بود :
چیشده برسام ؟
چیزی نگفتم ...
بیتا : میگم چی شده
آماده شدیم و حرکت کردیم سمت بیمارستان ...
•••
(از زبون رویا)
شماره ی ندا رو از مهراوه گرفتم و زنگ زدم بهش :
الو ؟
تعجب کرده بود :
شما ؟
_امشب ساعت ۸ توی کافه ای که برات پیامک میکنم منتظرتم ، دیر نکنی فقط !...
#پارت_36
𓂃𓈒𓂃𓂃𓈒𓂃𓂃𓈒𓂃𓂃𓈒𓂃𓂃𓈒𓂃𓂃𓈒𓂃𓂃
(از زبون مهرداد)
رسیدم خونه، اون شب خیلی بهم خوش گذشته بود ، کنار رویا عشق دوران نوجوونیم ...
کسی که همیشه تو خیالاتم کنارم بوده و هیچوقت فراموشش نکردم بودم ؛
وایسا پس ندا چطور ؟ رویا راست میگه ؟ گذشتن از یه عشق ساده ارزش رسیدن به بزرگترین آرزوی اون دوره رو نداره؟ توی همون چند دیقه که با رویا حرف زدم انگار همه چی رو یادم رفته بود ، رویا دوباره شده بود همه ی زندگیم...
•••
(از زبون برسام)
چند شب بود نخوابیده بودم ، زیادم لب به غذا نمیزدم ، به اصرار بیتا داشتم چند تا لقمه نون پنیر که خودش برام گرفته بود میخوردم که تلفن زنگ خورد ، لقمه رو قورت دادم و رفتم جواب دادم ؛
از آگاهی تماس گرفته بودن ،
_بله ؟
مامور : آقای برسام شمس ؟
_بفرمایید
مامور : لطفا خودتونو سریع برسونید بیمارستانِ ...
بدون هیچ حرکتی تلفنو گذاشتم و دستامو گذاشتم رو سرم...
بیتا ترسیده بود :
چیشده برسام ؟
چیزی نگفتم ...
بیتا : میگم چی شده
آماده شدیم و حرکت کردیم سمت بیمارستان ...
•••
(از زبون رویا)
شماره ی ندا رو از مهراوه گرفتم و زنگ زدم بهش :
الو ؟
تعجب کرده بود :
شما ؟
_امشب ساعت ۸ توی کافه ای که برات پیامک میکنم منتظرتم ، دیر نکنی فقط !...
۶۲۷
۱۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.