من تورا میخوانم
من تورا میخوانم
پشت هرثانیه از عمرگران
و چنان می گذرد که نه انگار ک انگار
روزگاری منو تو روی همین تپه شن
عشقمان تا آسمان هم میرفت
چشممان در تب عشق؛ چه ها که میکرد
هم صفایی داشتیم ، هم وفایی داشتیم
پشت آن پنجره چوبی ؛ درختی داشتیم
در همان باغ در آن نزدیکی...
بی نهایت گل مریم داشتیم.
من تو را میخوانم...
زیر هر اشک بهار
زیر هر زمزمه سبز هزار
و به یادم آید
همه آن روزها
همه آن اشک ها و همه لبخند ها
تک تک آن گل ها
دانه دانه سبزه ها
لحظه های بی گناهو طعم تلخ زخم ها
همه را میبینم
همه آن روزهای ساده ام
همه آن روزهای سرد و چای تازه دم
حس خوشبختی در آغوش زمان
هم زندگی هم مرگ همزمان
مست از تو خارج از کون و مکان...
و دوباره اشکند کشتگان این نبرد
لشکری از درد و اندوه و تنها یک مرد
مردی که سر خون جهانی دارد
در هرقدمش نعری شیری دارد
مردی که با یک قلم و تکه ای کاغذ هم
در سر هوس کن فیکونی دارد!
نه خوابی نه خوراکی و نه حتی قطره آبی
به خیالش که توان انتقامی دارد...
و دوباره همینجاست که دلم میخواهد
که دوباره با تو عاری از هرگونه درد
عاشقانه یک حماسه سازم
پس به امیدی عبث هرروز...
من تورا میخوانم
هرزمانی که تو فکرش را کنی
روی هرلوح به دست خط قلم
من تو را میخوانم
تا بمیرد یاد تو درجان من
یا بمیرد جان من با یاد تو
Aref...
بخاطر اینکه پس از مدت های مدید پست گذاشتم و مفتخرتون کردم بهتون تبریک میگم:-)
پشت هرثانیه از عمرگران
و چنان می گذرد که نه انگار ک انگار
روزگاری منو تو روی همین تپه شن
عشقمان تا آسمان هم میرفت
چشممان در تب عشق؛ چه ها که میکرد
هم صفایی داشتیم ، هم وفایی داشتیم
پشت آن پنجره چوبی ؛ درختی داشتیم
در همان باغ در آن نزدیکی...
بی نهایت گل مریم داشتیم.
من تو را میخوانم...
زیر هر اشک بهار
زیر هر زمزمه سبز هزار
و به یادم آید
همه آن روزها
همه آن اشک ها و همه لبخند ها
تک تک آن گل ها
دانه دانه سبزه ها
لحظه های بی گناهو طعم تلخ زخم ها
همه را میبینم
همه آن روزهای ساده ام
همه آن روزهای سرد و چای تازه دم
حس خوشبختی در آغوش زمان
هم زندگی هم مرگ همزمان
مست از تو خارج از کون و مکان...
و دوباره اشکند کشتگان این نبرد
لشکری از درد و اندوه و تنها یک مرد
مردی که سر خون جهانی دارد
در هرقدمش نعری شیری دارد
مردی که با یک قلم و تکه ای کاغذ هم
در سر هوس کن فیکونی دارد!
نه خوابی نه خوراکی و نه حتی قطره آبی
به خیالش که توان انتقامی دارد...
و دوباره همینجاست که دلم میخواهد
که دوباره با تو عاری از هرگونه درد
عاشقانه یک حماسه سازم
پس به امیدی عبث هرروز...
من تورا میخوانم
هرزمانی که تو فکرش را کنی
روی هرلوح به دست خط قلم
من تو را میخوانم
تا بمیرد یاد تو درجان من
یا بمیرد جان من با یاد تو
Aref...
بخاطر اینکه پس از مدت های مدید پست گذاشتم و مفتخرتون کردم بهتون تبریک میگم:-)
۱.۴k
۰۵ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.