ماه عشق پارت ۳۸
#مایا
از لبا هم جدا شدیم کوک:نظرت چیه بریم لب صاحل من:بریم خیلی خوبه ولی صبر کن موهات خوشک شه بعد باد میخوره به کلت سرما میخوره کوک:انقدر به فکرمی نمیزاری مریض شم من:آره خوب نمیخوام مریض شی گرفت بغلم کرد کوک:ممنون که انقدر به فکرمی چیزی نگفتم و منم بغلش کردم و بعد جدا شدیم من:خیله خوب لباستو بپوش اینجوری جلو من دلبری میکنی حشری میشم کوک:اووو باشه من:رفتم بیرون تو هم بیا کوک:باشه برو یه بوس از راه دور بدام فرستاد انگار میخوام برم سر کوه😂 داشتم میرفتم که صدام کرد کوک:مایا من:جانم کوک:خخخخیییلیییی خیییلللیییی خیییلللیییی دوست دارم من:منم خیلی خیلی خیلی خیلی دوست دارم زندگیم اینو گفتم رفتم بیرون از اتاق کوک:یکم تعداد خیلیات زیاد نشد من:نوچ من فقط یه دونه بهش اضافه کردم شد چهار تا کوک:یکی یدونم من:بله کوک:از همون دور بگو چقند تا منو دوست داری من:خدایا کوک:بگو دیگه برای شوخی گفتم من:هیچی صفر کوک:تو غلط میکنی من:هوم کوک:وایسا الان نشونت میدم صبر کن یک قلقلکی بهت بدم من:ههه برو بابا فرا میکنم کوک:خودت میدونی دستم بهت میرزه زود میگیرمت پس نگو نمیتونم چون میتونم و میکنم از این حرفش ترسیدم سریع رفتم تو حیات بدون اینکه بیاد رفتم خودمو لا به لای درختا قایم کردم کوک:مایااا هرجا هستی بیا بیرون وگرنه پیدات کنم بد میبینی ها مایا جایی قایم شده بودم که نمی تونست پیدام کنه آروم اومدم بیرون عقب عقبکی داشتم میرفتم که حس کردم پشتم خورد به یه چیزی برگشتم دیدم جونگ کوک کوک:که گفتی هیچی منو دوست نداری رفتم عقب اونم میومد جلو رفتم رفتم رفتم اونم میومد که یهو خوردم به درخت اومد طرفم دستشو گذاشت کنار گردنم رو درخت کوک:که گفتی هیچی دوسم نداری قانع شدم و داد زدم چشمامو بستم گفتم من:غلط کردم غلط کردم فقط میخواستم شوخی کنم وگرنه من بیشتر از اون چیزی که فکرشو بکنی دوست دارم کوک:دوست داشتن شوخیه من:ببخشید خوب گفتم دیگه من بیشتر از اون چیزی که فکرشو بکنی دوست دارم کوک:چقدر رقم بده من:این ستاره ها و دریاها و کلی کهکشانو تصور کن بیشتر از اونهام دوست دارم فهمیدی حالا یه چیز اونور تر از کهکشان و ستاره ها کوک:واقعا من:اوهوم کوک:حالا میدونی من چقدر دوست دارم من:چقدر کوک:خوب کل کهکشانو تصور کن بیشتر از کل کهکشان و جهان دوست دارم اندازه یه دنیا دوست دارم حتی بیشتر از زندگیم و جونم من:دوست دارم نفسم صدات کنم کوک:منم دوست دارم خانومم و زندگیم و یکی یدونم صدات کنم
خدا:چه عاشقانه خدا
جبرئیل:بله(هر دو جعبه ی دستمال کاغذیو خالی کردن 😐😂)
کوک:بیا تمرین کنیم من:باشه کوک:یکی یدونم من:جانم نفسم کوک:خانومم من:جون دلم عمرم کوک:بمیرم برات یا نمیرم برات من:نمیری برام کوک:ولی دوست دارم بمیرم برات
از لبا هم جدا شدیم کوک:نظرت چیه بریم لب صاحل من:بریم خیلی خوبه ولی صبر کن موهات خوشک شه بعد باد میخوره به کلت سرما میخوره کوک:انقدر به فکرمی نمیزاری مریض شم من:آره خوب نمیخوام مریض شی گرفت بغلم کرد کوک:ممنون که انقدر به فکرمی چیزی نگفتم و منم بغلش کردم و بعد جدا شدیم من:خیله خوب لباستو بپوش اینجوری جلو من دلبری میکنی حشری میشم کوک:اووو باشه من:رفتم بیرون تو هم بیا کوک:باشه برو یه بوس از راه دور بدام فرستاد انگار میخوام برم سر کوه😂 داشتم میرفتم که صدام کرد کوک:مایا من:جانم کوک:خخخخیییلیییی خیییلللیییی خیییلللیییی دوست دارم من:منم خیلی خیلی خیلی خیلی دوست دارم زندگیم اینو گفتم رفتم بیرون از اتاق کوک:یکم تعداد خیلیات زیاد نشد من:نوچ من فقط یه دونه بهش اضافه کردم شد چهار تا کوک:یکی یدونم من:بله کوک:از همون دور بگو چقند تا منو دوست داری من:خدایا کوک:بگو دیگه برای شوخی گفتم من:هیچی صفر کوک:تو غلط میکنی من:هوم کوک:وایسا الان نشونت میدم صبر کن یک قلقلکی بهت بدم من:ههه برو بابا فرا میکنم کوک:خودت میدونی دستم بهت میرزه زود میگیرمت پس نگو نمیتونم چون میتونم و میکنم از این حرفش ترسیدم سریع رفتم تو حیات بدون اینکه بیاد رفتم خودمو لا به لای درختا قایم کردم کوک:مایااا هرجا هستی بیا بیرون وگرنه پیدات کنم بد میبینی ها مایا جایی قایم شده بودم که نمی تونست پیدام کنه آروم اومدم بیرون عقب عقبکی داشتم میرفتم که حس کردم پشتم خورد به یه چیزی برگشتم دیدم جونگ کوک کوک:که گفتی هیچی منو دوست نداری رفتم عقب اونم میومد جلو رفتم رفتم رفتم اونم میومد که یهو خوردم به درخت اومد طرفم دستشو گذاشت کنار گردنم رو درخت کوک:که گفتی هیچی دوسم نداری قانع شدم و داد زدم چشمامو بستم گفتم من:غلط کردم غلط کردم فقط میخواستم شوخی کنم وگرنه من بیشتر از اون چیزی که فکرشو بکنی دوست دارم کوک:دوست داشتن شوخیه من:ببخشید خوب گفتم دیگه من بیشتر از اون چیزی که فکرشو بکنی دوست دارم کوک:چقدر رقم بده من:این ستاره ها و دریاها و کلی کهکشانو تصور کن بیشتر از اونهام دوست دارم فهمیدی حالا یه چیز اونور تر از کهکشان و ستاره ها کوک:واقعا من:اوهوم کوک:حالا میدونی من چقدر دوست دارم من:چقدر کوک:خوب کل کهکشانو تصور کن بیشتر از کل کهکشان و جهان دوست دارم اندازه یه دنیا دوست دارم حتی بیشتر از زندگیم و جونم من:دوست دارم نفسم صدات کنم کوک:منم دوست دارم خانومم و زندگیم و یکی یدونم صدات کنم
خدا:چه عاشقانه خدا
جبرئیل:بله(هر دو جعبه ی دستمال کاغذیو خالی کردن 😐😂)
کوک:بیا تمرین کنیم من:باشه کوک:یکی یدونم من:جانم نفسم کوک:خانومم من:جون دلم عمرم کوک:بمیرم برات یا نمیرم برات من:نمیری برام کوک:ولی دوست دارم بمیرم برات
۱۴.۶k
۳۰ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.