وقتی بهش فکر میکنم خنده ام میگیره
وقتی بهش فکر میکنم خنده ام میگیره
بعد از اون همه اتفاقی که واسم افتاد خیلی حالم بد بود..کلا رو مود گریه بودم و هیچ غذا نمیخوردم...
که یهو با یه نفر آشنا شدم...
اونم مثل من بابابزرگش و از دست داده بود و خیلی درد داشت
اولش غرورم اجازه نداد باهاش صمیمی بشم ولی وقتی کم کم باهاش حرف زدم متوجه مهربونی خالصانه اش شدم
مهدیار یکی از مهربون ترین افراد زندگیمه که میتونم کل راز هامو بدون نگرانی بهش بگم
به راحتی میتونه بفهمه حالم بده و کلا دلداریم میده
خوشحالم که اون رور غرورم و کنار گذاشتم و باهاش آشنا شدم
مهدیار کلی بهم کمک کرد...و ما باهم از روزای بد گذر کردیم...
مرسی که هنوز کنارمی آقاشیره(مهدیارِ نینی)
_حرفای نگفته جولیآ
بعد از اون همه اتفاقی که واسم افتاد خیلی حالم بد بود..کلا رو مود گریه بودم و هیچ غذا نمیخوردم...
که یهو با یه نفر آشنا شدم...
اونم مثل من بابابزرگش و از دست داده بود و خیلی درد داشت
اولش غرورم اجازه نداد باهاش صمیمی بشم ولی وقتی کم کم باهاش حرف زدم متوجه مهربونی خالصانه اش شدم
مهدیار یکی از مهربون ترین افراد زندگیمه که میتونم کل راز هامو بدون نگرانی بهش بگم
به راحتی میتونه بفهمه حالم بده و کلا دلداریم میده
خوشحالم که اون رور غرورم و کنار گذاشتم و باهاش آشنا شدم
مهدیار کلی بهم کمک کرد...و ما باهم از روزای بد گذر کردیم...
مرسی که هنوز کنارمی آقاشیره(مهدیارِ نینی)
_حرفای نگفته جولیآ
۶۵۰
۳۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.