اشتباه محض پارت ۸
اشتباه محض پارت ۸
تهیونگ: باشه فهمیدم اشکال نداره
ات: مرسی
تهیونگ: ولی خوب حسودیش رو دراوردی
ات: حالا کجاشو دیدی
ات دست تهیونگ رو گرفت بهش گفت بیا قدم بزنیم
داشتن قدم میزدن حرف میزدن میخندیدن که تهیونگ گفت ات من میخوام برم ی جایی
ات: کجا؟
تهیونگ: شهر بازی
ات: منم میام کی میخوای بری؟
تهیونگ: الان
ات: الان؟(تعجب
تهیونگ: اره مگه چیه نمیخوای بیای؟
ات: نه منم میام
تهیونگ: پس بریم؟
ات: بریم
ویو کوک
با لایلا داشتیم قدم میزدیم من هنوز تو فکر ات بودم که لایلا گف کوکی
کوک؛ هوم؟
لایلا: میای بریم شهر بازی
کوک: اره بریم
لایلا: پس بریم؟
کوک: هوم
لایلا کوکی رو محکم بغل کرد کوک هم بغلش کرد
(رسیدن شهر بازی)(هم تهیونگ و ات هم لایلا و کوک)
تهیونگ: چی سوار شیم
ات: نمیدونم... ترن خوبه
تهیونگ؛ نمیترسی؟
ات: تری من؟ نه بابا
تهیونگ: اره نه از فیلم ترسناک میترسی نه از ترن
ات: بابا ی فیلم بود حالا
تهیونگ: ببین بترسی به من ربطی نداره ها
ات: باشه
تهیونگ: من میرم بیلیط بگیرم اینجا وایسا باش؟
ات: اوکیه
ویو ات
منتظره تهیونگ بودم که لایلا و کوک رو دیدم اومدن پیشم و لایلا بهم گفت
لایلا: به ات جون چخبرا با کی اومدی؟
ات: سلام خوبی؟ من با دوست پسرم اومدم
که یک دفعه ای تهیونگ میاد
تهیونگ: سلام
کوک: سلام
تهیونگ: سلام
لایلا: دوست پسرت تهیونگ؟
تهیونگ: آره من دوست پسرشم
کوک: خب چخبرا داداش؟
تهیونگ: خوبم توچی؟
کوک: اره
تهیونگ: منو ات قرار سوار ترن بشیم شما هم میاین
لایلا: فکر خوبیه ماهم میام
کوک: من برم بلیط بگیرم
بعد از اینکه کوک رفت بلیط بگیره رفتیم سوار ترن شدیم ات و تهیونگ کنار هم
لایلا و کوک کنار هم نشستن و بعدش رفتن پشمک خوردن عشق و حال کردن
سوار ماشین شدن خدافزی کردن ات و تهیونگ داخل ماشین بودن که تهیونگ گفت
تهیونگ: ات سر حرفت میمونی؟
ات: اره من به پولش احتیاج دارم بخاطره جیهوپ هم که شده میام
تهیونگ: به چه خواهر خوبی
ات: دوست دختر خوبی هم میشم
تهیونگ:(خنده)
ات: تهیونگ یه سوال ازت بپرسم؟
تهیونگ: بگو
ات: چرا خودتو جای دوست پسرم جا زدی؟
تهیونگ: خب تو جلوی اونا منو بوسیدی
ات: اممم راست میگی من چقدر خرم
تهیونگ: تو خر نیستی کوک خره که تورو ول کرده
ات: اره بابا اون اصلا ارزش منو نداشت خودت میدیدی که وقتی باهم بودیم با هزار تا دختر تو مدرسه لاس میزد من که فراموشش کردم
تهیونگ: رسیدیم راستی ات از فردا دیگه قرار نیست بریم مدرسه وسایلاتو جمع کن
ات: مگه از هفته ی بعد قرار نبود بریم
تهیونگ: نه یک هفته فبل دزدی میریم خوش گذرونی
ات: اهان باش خدافز
تهیونگ: خدافز
تهیونگ: باشه فهمیدم اشکال نداره
ات: مرسی
تهیونگ: ولی خوب حسودیش رو دراوردی
ات: حالا کجاشو دیدی
ات دست تهیونگ رو گرفت بهش گفت بیا قدم بزنیم
داشتن قدم میزدن حرف میزدن میخندیدن که تهیونگ گفت ات من میخوام برم ی جایی
ات: کجا؟
تهیونگ: شهر بازی
ات: منم میام کی میخوای بری؟
تهیونگ: الان
ات: الان؟(تعجب
تهیونگ: اره مگه چیه نمیخوای بیای؟
ات: نه منم میام
تهیونگ: پس بریم؟
ات: بریم
ویو کوک
با لایلا داشتیم قدم میزدیم من هنوز تو فکر ات بودم که لایلا گف کوکی
کوک؛ هوم؟
لایلا: میای بریم شهر بازی
کوک: اره بریم
لایلا: پس بریم؟
کوک: هوم
لایلا کوکی رو محکم بغل کرد کوک هم بغلش کرد
(رسیدن شهر بازی)(هم تهیونگ و ات هم لایلا و کوک)
تهیونگ: چی سوار شیم
ات: نمیدونم... ترن خوبه
تهیونگ؛ نمیترسی؟
ات: تری من؟ نه بابا
تهیونگ: اره نه از فیلم ترسناک میترسی نه از ترن
ات: بابا ی فیلم بود حالا
تهیونگ: ببین بترسی به من ربطی نداره ها
ات: باشه
تهیونگ: من میرم بیلیط بگیرم اینجا وایسا باش؟
ات: اوکیه
ویو ات
منتظره تهیونگ بودم که لایلا و کوک رو دیدم اومدن پیشم و لایلا بهم گفت
لایلا: به ات جون چخبرا با کی اومدی؟
ات: سلام خوبی؟ من با دوست پسرم اومدم
که یک دفعه ای تهیونگ میاد
تهیونگ: سلام
کوک: سلام
تهیونگ: سلام
لایلا: دوست پسرت تهیونگ؟
تهیونگ: آره من دوست پسرشم
کوک: خب چخبرا داداش؟
تهیونگ: خوبم توچی؟
کوک: اره
تهیونگ: منو ات قرار سوار ترن بشیم شما هم میاین
لایلا: فکر خوبیه ماهم میام
کوک: من برم بلیط بگیرم
بعد از اینکه کوک رفت بلیط بگیره رفتیم سوار ترن شدیم ات و تهیونگ کنار هم
لایلا و کوک کنار هم نشستن و بعدش رفتن پشمک خوردن عشق و حال کردن
سوار ماشین شدن خدافزی کردن ات و تهیونگ داخل ماشین بودن که تهیونگ گفت
تهیونگ: ات سر حرفت میمونی؟
ات: اره من به پولش احتیاج دارم بخاطره جیهوپ هم که شده میام
تهیونگ: به چه خواهر خوبی
ات: دوست دختر خوبی هم میشم
تهیونگ:(خنده)
ات: تهیونگ یه سوال ازت بپرسم؟
تهیونگ: بگو
ات: چرا خودتو جای دوست پسرم جا زدی؟
تهیونگ: خب تو جلوی اونا منو بوسیدی
ات: اممم راست میگی من چقدر خرم
تهیونگ: تو خر نیستی کوک خره که تورو ول کرده
ات: اره بابا اون اصلا ارزش منو نداشت خودت میدیدی که وقتی باهم بودیم با هزار تا دختر تو مدرسه لاس میزد من که فراموشش کردم
تهیونگ: رسیدیم راستی ات از فردا دیگه قرار نیست بریم مدرسه وسایلاتو جمع کن
ات: مگه از هفته ی بعد قرار نبود بریم
تهیونگ: نه یک هفته فبل دزدی میریم خوش گذرونی
ات: اهان باش خدافز
تهیونگ: خدافز
۴.۱k
۰۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.