Ma veine : شاهرَگ من
Ma veine : شاهرَگمن
بعدنیم ساعت طاهره خانوم امدن
مائده:سلام
طاهره: مائده تویی
طاهره خانوم پرید بغلم
طاهره:همیشه میگفتن میشه ک قبل از مرگم مائده رو بیبینم ک دیدیمت چقدر بزرگ شدی چقدر خانوم شدی
مائده: مرسی
طاهره خانوم تازه برهان دید
برهان: سلام
طاهره: علیک(با سردی)
نشستیم ک برامون چای ریختن
طاهره: اونروز ک بهم زنگ زدی و یکدفعه تلفن قطع شد(به برهان بد نگاه میکنه) کلی نگرانت شدم ادرس خونتون هم نداشتم ک بیام،الان از مسجد امدم گفتن یک دختری دنبالتون میگشته،فهمیدم تو بودی،خوش امدی (دست مائده رو میگیره)
مائده:شما اون روز بهم ادرس ندادین نشد دیگ منم یک شماره داشتم ازتون
طاهره خانوم بلند شد ک برهان بهم اشاره کرد ک برم کنارش
برهان: چرا زنه بهم بد نگاه میکنه؟مگه ارث ننشو خوردم
مائده: ع زشته اروم تر
(۵روزبعد)
الان پنچ روز بود ک اینجا امده بودیم ولی هیچی نمگفتن هرچی هم سوال میپرسیدم خودشون به اون راه میزدن و این خیلی رومخم بود
مائده: طاهره خانوم چرا بهم توضیح نمیدن الان ۵روز اینجایم بگید دیگ
طاهره: چقدر تو عجله داری دختر
مائده: ولی
طاهره: بشین ک کم کم بهت بگم
مائده: باشه
نشستیم ک پیشم نشست
طاهره: منو مادرت از بچگی تو این خونه بودیم من میشم دختر عمو مادرت اون موقع ما خیلی صمیمی بودیم مامانت ۱۵ سالش ک شد از روستا فرار کرد همه دربه در دنبالش بودن بعد ۷ ماه خودش برگشت ولی اخلاقش عوض شده بود چهرش به کل عوض شده بود وقتی ک امد پر از پول امد همه ما مات مونده بودیم ک این همه پول این از کجا اورده ۴ماه اینجا بود و بدون اینک با کسی حرف بزنه میرفت تو جنگل روستا تویی یک کتاب چیزی هایی مینوشت بعضی وقت ها روستایی ها شکایت میکردن میگفتن این ک میاد تو جنگل کارهایی عجیب غریب میکنه ک بچه و مارو میترسونه بعد از ۴ ماه از این روستا رفت وقتی ک رفتنش روستامون یک روز خوش ندید همه گفتن بخاطر اون بود،ولی من اینو قبول ندارم...
غلط املایی داشت ببخشید
بعدنیم ساعت طاهره خانوم امدن
مائده:سلام
طاهره: مائده تویی
طاهره خانوم پرید بغلم
طاهره:همیشه میگفتن میشه ک قبل از مرگم مائده رو بیبینم ک دیدیمت چقدر بزرگ شدی چقدر خانوم شدی
مائده: مرسی
طاهره خانوم تازه برهان دید
برهان: سلام
طاهره: علیک(با سردی)
نشستیم ک برامون چای ریختن
طاهره: اونروز ک بهم زنگ زدی و یکدفعه تلفن قطع شد(به برهان بد نگاه میکنه) کلی نگرانت شدم ادرس خونتون هم نداشتم ک بیام،الان از مسجد امدم گفتن یک دختری دنبالتون میگشته،فهمیدم تو بودی،خوش امدی (دست مائده رو میگیره)
مائده:شما اون روز بهم ادرس ندادین نشد دیگ منم یک شماره داشتم ازتون
طاهره خانوم بلند شد ک برهان بهم اشاره کرد ک برم کنارش
برهان: چرا زنه بهم بد نگاه میکنه؟مگه ارث ننشو خوردم
مائده: ع زشته اروم تر
(۵روزبعد)
الان پنچ روز بود ک اینجا امده بودیم ولی هیچی نمگفتن هرچی هم سوال میپرسیدم خودشون به اون راه میزدن و این خیلی رومخم بود
مائده: طاهره خانوم چرا بهم توضیح نمیدن الان ۵روز اینجایم بگید دیگ
طاهره: چقدر تو عجله داری دختر
مائده: ولی
طاهره: بشین ک کم کم بهت بگم
مائده: باشه
نشستیم ک پیشم نشست
طاهره: منو مادرت از بچگی تو این خونه بودیم من میشم دختر عمو مادرت اون موقع ما خیلی صمیمی بودیم مامانت ۱۵ سالش ک شد از روستا فرار کرد همه دربه در دنبالش بودن بعد ۷ ماه خودش برگشت ولی اخلاقش عوض شده بود چهرش به کل عوض شده بود وقتی ک امد پر از پول امد همه ما مات مونده بودیم ک این همه پول این از کجا اورده ۴ماه اینجا بود و بدون اینک با کسی حرف بزنه میرفت تو جنگل روستا تویی یک کتاب چیزی هایی مینوشت بعضی وقت ها روستایی ها شکایت میکردن میگفتن این ک میاد تو جنگل کارهایی عجیب غریب میکنه ک بچه و مارو میترسونه بعد از ۴ ماه از این روستا رفت وقتی ک رفتنش روستامون یک روز خوش ندید همه گفتن بخاطر اون بود،ولی من اینو قبول ندارم...
غلط املایی داشت ببخشید
۷.۸k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.